تصریح

یادداشت‌های علی سلیمانیان

تصریح

یادداشت‌های علی سلیمانیان

تصریح

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این آبادی که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (قرآن کریم؛ سورۀ نساء، آیۀ 75)

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

تصریح در تلگرام: t.me/tasrih
تصریح در تام‌تام: tt.me/tasrih
تصریح در ایتا: eitaa.com/tasrih
تصریح در سروش: sapp.ir/tasrih
تصریح در بله: ble.im/tasrih
تصریح در گپ: gap.im/tasrih
🔸
ایمیل: tasrih.ir@gmail.com

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.

معلم شهید غلام‌علی پیچک

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عدالتخواهی» ثبت شده است

امروز ظهر، احضاریه‌ی جوان عدالتخواهی که در تجمع 22 بهمن تبریز، مطالبات امام و رهبری مبنی بر مبارزه با «فقر و فساد و تبعیض» را سر دست گرفته بود ابلاغ شد؛ و چند دقیقه بعد، دوستی دیگر خبر از قطع برق ساکنان مسکن مهر سردرود و ماندنشان در سرما داد.


یعنی فقط دو روز بعد از 22 بهمن و حضور حماسه‌آفرین همین مردم در صحنه، اشتراکِ برق واحدهایی که قبوضشان بدهی داشت را قطع کرده‌اند تا شلاقِ جدیتِ ادارات جمهوری اسلامی در اخذ بدهی‌های خردِ مردم، تن و روح محرومان را بنوازد.

 

منطقی هم هست! دیگر به این زودی‌ها چه نیازی به این مردمِ پایین‌نشین دارند؟ راهپیمایی‌شان را کرده‌اند و انتخاباتی هم در پیش نیست که بخواهند قربان صدقه‌شان بروند. منتظر بودند تا 22 بهمن رد شود و طبق معمول این بساطِ مردم‌سرایی‌ها جمع شود و شد.


و جالب است که همین نظام اداریِ مقتدر که حتی نمی‌تواند چندهزارتومان بدهیِ مردم مستضعف به اداره‌ی برق را تحمل کند، وقتی حرف از مبارزه با اژدهای هفت‌سرِ فساد و تبعیض و حرف از مبارزه با کلان‌دزدها می‌شود، برمی‌آشوبد!


و چه آسان است صاف کردنِ بدهیِ چند هزارتومانی پابرهنه‌ها! و چه پرهزینه است حتی حرف زدن از حقوق پایمال‌شده‌ی مستضعفان!


«یستدل علی ادبار الدول باربع؛ تضییع الاصول و التمسک بالفروع و تقدیم الاراذل و تاخیر الافاضل». این سخنی است از امیرمومنان. یعنی چهار چیز باعث شکست دولت‌ها می‌شود: پایمال کردن مسائل اصلی، سرگرم شدن به فروع، گماردن آدم‌های پست و کنار زدن انسان‌های فاضل.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۲۶
علی سلیمانیان


دیروز در اجتماع بزرگ 22 بهمن تبریز و در جشنِ مردمی انقلاب، بچه‌های انقلاب به جرم سر دست گرفتن حرف‌های امام و رهبری مورد بازخواست واقع شدند.


آیا مواجهه با مطالبات صریح و مکرر امام و رهبری، برای مسئولان آنقدر سنگین است که  تحملِ  دیدنش را هم از کف داده‌اند؟ و آیا غربتی از این بالاتر هم می‌تواند باشد که در انقلابی‌ترین اجتماع سال، امام و رهبری تحمل نشود؟


مسئولین میدانیِ صحنه، چه جوابی برای این کج‌فهمی‌ها و اقداماتِ ضد امام و ضد انقلابی دارند؟ و آیا دیگر وقت آن نرسیده است که این برخوردهای جاهلانه‌ی امنیتی با انقلاب و این هزینه‌تراشی‌ها برای جمهوری اسلامی پایان یابد؟


البته در غریب بودنِ حرف‌های امام و رهبری در میان انقلابی‌ها، رکود و سکوتِ تشکل‌های دانشجویی و مردمی، که سال‌هاست مطالباتِ اساسی انقلاب را فراموش کرده‌اند، بی‌تأثیر نیست. تشکل‌های دانشجویی، حتی عرضه‌ی مطرح کردن سخنانِ 19بهمن 1396 رهبری را هم در تجمع  22 بهمن نداشتند.


آیا این مطالبات؛ همان حرف‌هایی نیستند که 40 سال است امام و رهبری دارند تکرار می‌کنند و گوشِ کسی بدهکارشان نیست؟:


«بریز بپاش و تبعیض، بسّه دیگه کافیه؛ تمام مشکل ما مسئول اشرافیه»


«مسئول اشرافی امروز! پابرهنۀ دیروز! به جای هامبورگ و واتیکان، یه سر بیا ملّا زینال»


 «فقر و فساد و تبعیض؛ امام جمعه بپا خیز»


 «امام خمینی(ره): بترسید از آن روزی که مردم بفهمند در باطن ذات شما چیست...»


🔹 پی‌نوشت: انصاف ایجاب می‌کند از مواجهه‌ی شایسته و درخور تحسین امام جمعه‌ی تبریز با این موضوع تقدیر شود. چرا که با ورود به موقع و حامیانه‌ی ایشان عدالتخواهان از بازداشت رها شدند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۴۶
علی سلیمانیان

«خداوند علمای بنی‌اسرائیل را نکوهش کرد، چون که فساد مفسدین را می‌دیدند و نهیشان نمی‌کردند به طمع آن‌چه از آن‌ها می‌رسید و یا از بیم، می‌ترسیدند... اى گروهى که به علم و عالم بودن شهرت دارید و از شما به نیکى یاد مى‌شود و به خیرخواهى و اندرزگویى و به راهنمایى در جامعه معروف شده‌اید و به خاطر خدا در دل مردم شکوه و موهبات پیدا کرده‌اید به طورى که قدرت‌مند از شما بیم دارد و ناتوان به تکریم شما برمى‌خیزد و آن کس که هیچ برترى بر او ندارید و نه قدرتى بر او دارید شما را بر خود برترى داده است و نعمت‌هاى خویش را از خود دریغ داشته به شما ارزانى مى‌دارد...  آیا بر همه‌ی این احترامات و قدرت‌هاى معنوى از این جهت نایل نگشته‌اید که به شما امید مى‌رود که به اجراى قانون خدا کمر ببندید گرچه در مورد بیشتر قوانین خدا کوتاه آمده‌اید؟ بیشتر حقوق الهى را که به عهده دارید فرو گذاشته‌اید. حق ملت را خوار و فرو گذاشته‌اید، حق افراد ناتوان و بى‌قدرت را ضایع کرده‌اید اما در همان حال به دنبال آن‌چه حق خویش مى‌پندارید برخاسته‌اید. نه پولى خرج کرده‌اید و نه جان را در راه آن که آن را آفریده به خطر انداخته‌اید و نه با قبیله و گروهى به خاطر خدا درافتاده‌اید. شما آرزو دارید و حق خود مى‌دانید که بهشتش و همنشینى پیامبرانش و ایمنى از عذابش را به شما ارزانى دارد؟! اى کسانى که چنین انتظاراتى از خدا دارید من از این بیمناکم که نکبت خشمش بر شما فرود آید...»

 

این سیدالشهداست که دارد علما و معتمدان امت را -که در برابر فساد و ظلم و بی‌عدالتی سکوت کرده‌اند- عتاب می‌کند، و می‌فرماید همه‌ی اعتبار و وجاهت آنان از خداست و برای این معتبر شده‌اند که به عهدشان وفا کنند و از حقوق مستضعفان و بیچارگان و مظلومان دفاع نمایند و به اقامه‌ی عدالت برخیزند. دارد معتبرشدگان مسکوت در برابر بی‌عدالتی را انذار می‌دهد که منتظر بهشت نباشند که خشم و عقوبت الهی در انتظار آن‌هاست.

 

کجاست گوشی که این کلام را بشنود و کجایند آن محترمانی که بفهمند به اعتبار جمهوری اسلامی و به اعتبار انقلاب است که از حضیض حجره‌ها بیرون آمده‌اند و بر سریر عزت نشسته‌اند و اگر نه هیچ برتری و فضیلتی ندارند.

 

حضرات محترم! شما به اعتبار ولی‌نعمتان است که امروز متنعم شده‌اید و محترم شمرده می‌شوید. شما معتبر شده‌اید که به عهدتان وفا کنید و  در برابر تضییع حقوق بیچارگان و مستضعفان سکوت نکنید و فریاد بکشید و در برابر بی‌عدالتی قیام کنید و یاور امامتِ امت باشید. به اعتبار خون شهداست که بالانشین شده‌اید و در مناصب تصمیم‌گیری و در جایگاهِ رفیعِ اجتماعی نشسته‌اید. امروز اگر کسی شده‌اید به اعتبار مجاهدت پابرهنگان گمنامی است که رنج‌ها و دردها کشیدند تا اسلامِ مظلوم از غربت و مهجوریت درآید و این نظام برپا شود. پس چگونه سکوت کرده‌اید؟

 

چه شده است که از اجتماعی‌ترین تریبونِ دین که بایستی زبانِ گویای مردم و پناه‌گاه مظلومان و امید بیچارگان باشد، و تازیانه‌های دادخواهی‌اش را بر سر و تن ظالمان و مفسدان و کارگزارانی که بی‌توجه‌اند فرود آورد و به امور امت مهتمم‌ترین باشد، صدایی به دادخواهی برنمی‌خیزد؟ چه شده است که مصلحت‌سنجی‌ها و عافیت‌طلبی‌ها بر زبان و کردارشان زنجیر زده که داد مظلوم را از ظالمی نمی‌ستانند و به اقامه‌ی عدالت قیام نمی‌کنند؟

 

امام بر سر اینان داد برآورده است که: «شما می‌بینید که پیمان‌های خدا شکسته شده و نگران نمی‌شوید! با این‌که برای یک نقض پیمان پدران خود به هراس می‌افتید. می‌بینید که پیمان رسول خدا(ص) خوار و ناچیز شده و کورها و لال‌ها و از کار افتاده‌ها در شهرها رها شده‌اند و رحم نمی‌کنید، و در خور مسئولیت خود کار نمی‌کنید و به کسانی که در آن راه تلاش می‌کنند وقعی نمی‌نهید... مصیبت بر شما از همه‌ی مردم بزرگ‌تر است...»

 

مصیبت بر اینان از همه بزرگ‌تر است که نه داد بیچاره‌ای را می‌ستانند، نه از بی‌عدالتی‌ای نگران می‌شوند، نه بر تبعیض و فساد می‌شورند و نه حتی به آنان که اهتمام دارند و تلاش می‌کنند کمکی نمی‌نمایند.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۴۳
علی سلیمانیان

ما رسولانمان را با دلایلی روشن فرستادیم و با آنان کتاب و میزان را نیز؛ «لیقوم الناس بالقسط»، تا مردم قیام به عدالت کنند1؛ و انقلاب اسلامی یعنی همین «یقوم الناس بالقسط. آن‌چه آرمانِ نهضتِ ما بود قیام به عدالت بود، و آن‌چه تکلیف همیشگیِ حزب‌الله خواهد ماند هم همین قیام به عدالت است. وظیفه‌ی ما چشاندن طعم شیرین حاکمیتِ عدل به مردم است، تا الگویی قابل ارائه به جهان از یک حکومتِ مستقلِ توحیدیِ متکیِ به مردم -که سعادت دنیوی و اخروی را توامان تامین و تضمین می‌کند- ارائه شود. حزب الله مکلف است تا هر آن‌چه که در توان دارد را به میدان بیاورد و وجهه‌ی عدالتِ جمهوری اسلامی را محقق و موسّع کند و از آن پاسداری نماید.

 

کار جبهه‌ی انقلاب مراقبت از سیرتِ جمهوری اسلامی است تا نگذارد که آن را از عدالت –به معنای اعمّ‌اش- تهی کنند، هم‌چنان که چنین می‌کنند و حزب‌الله درگیر فروعات  است. در پازل پیش‌برانِ «جمهوری اسلامی تقلبی» نقشی که برای حزب‌الله –به عنوان نیروی پیش‌رانِ انقلاب اسلامی- قائل شده‌اند، ورود این گفتمان در یک دوقطبی یا چند قطبیِ توهمیِ سیاسی است که با واقعیات و اقتضاعات جامعه، فرسنگ‌ها فاصله دارد. می‌خواهند عزم و جهد حزب الله را در مسیری انحرافی تخلیه کنند و  این جریان را در مسیری قرار دهند که مقصدش بشود همان جمهوری اسلامیِ بی‌سیرتی که فقط اسمی از جمهوری اسلامی را یدک می‌کشد. می‌خواهند حزب الله را در قواره‌ی جناحی و حزبی و در حیطه‌ای صرفا سیاسی و سیاست‌زده بگنجانند تا او را درگیر یک بازیِ از پیش باخته کنند.

 

بریدن حزب‌الله از متن جامعه و بی‌توجهی به دردها و اقتضاعات روز، و غور در عوالم هپروتی سیاست‌زده و جناح‌بازی و قطب‌بازی، آدرس غلطی که دست حزب‌الله داده‌اند و پیمودنِ این نشانی از ناکجاآبادی سربرخواهد آورد که نسخه‌ای تقلبی از جمهوری اسلامی است. شیوه‌ای که برای مستحیل کردنِ جمهوری اسلامی در پیش گرفته‌اند، بسیار زیرکانه است: قطع ارتباطِ گفتمانی و میدانی حزب الله با اصولِ جمهوری اسلامی. جبهه‌ای فرعی و انحرافی در برابر حزب الله گشوده‌اند تا میدان را به نفع استحاله‌کنندگان خالی کنیم و غافل از اصولِ انقلاب و مکتب امام، و به دور از الزاماتِ انقلاب، فراموش کنیم چه می‌خواستیم.

 

«اگر عدالت را فراموش کردیم، شعار عدالت را به انزواء انداختیم، اگر مردمی بودنِ مسئولان کشور را دست‌کم گرفتیم، اگر مسئولین کشور هم مثل خیلی از مسئولین کشورهای دیگر به مسئولیت به عنوان یک وسیله و یک مرکز ثروت و قدرت نگاه کنند، اگر مسئله‌ی خدمت و فداکاری برای مردم از ذهنیت و عمل مسئولین کشور حذف شود، اگر مردمی بودن، ساده‌زیستی، خود را در سطح توده‌ی مردم قرار دادن، از ذهنیت مسئولین کنار برود و حذف شود؛ پاک شود، اگر ایستادگی در مقابل تجاوزطلبی‌های دشمن فراموش شود، اگر رودربایستی‌ها، ضعف‌های شخصی، ضعف‌های شخصیتی بر روابط سیاسی و بین‌المللی مسئولین کشور حاکم شود، اگر این مغزهای حقیقی و این بخش‌های اصلىِ هویت واقعی جمهوری اسلامی از دست برود و ضعیف شود، ساخت ظاهرىِ جمهوری اسلامی خیلی کمکی نمی‌کند.»2

 

«جمهوری اسلامىِ به معنای حقیقی - یعنی همان جمهوری اسلامی که امام -رضوان اللَّه تعالی علیه- برای ما پایه‌گذاری کرد و به کشور ما هدیه داد - می‌تواند همین خصوصیات را تأمین کند؛ اقتدار بین‌‌‌‌‌المللی را، اقتدار سیاسی را، عزت را، رفاه دنیا و آبادی معنوی آخرت را. اما مراقب باشید یک نظام جمهوری اسلامی تقلبی نخواهند برای ما درست کنند.»3

 

1. سوره مبارکه حدید، آیه 25

2.  آیت الله خامنه ای، 24/9/1387

3.  آیت الله خامنه ای، 20/6/1388

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۳۲
علی سلیمانیان

امروز باید این سوال را پرسید که در شهری که این‌همه مرکز بزرگ و مهم دانشگاهی در آن مستقر است و این حجم عظیم از تجمع و تمرکز دانشجویان را داراست، جنبش دانشجویی‌اش کجاست؟


جنبشی که باید آن‌چه ضروریات و فوریات جامعه است را درک کند و مطالبات کف جامعه را تبدیل به گفتمان نماید. جنبشی که باید خود را در برابر همه‌ی موضوعات، از مسائل کلان گرفته تا خرد و از مسائل جهانی و ملی تا مسائل منطقه‌ای و شهری مسئول بداند و ضعف‌های نظری و عملیِ در مسیر مطالبات را جبران کند. جنبشی که باید پایگاهی معقول و محکم برای عدالت‌خواهیِ مردم باشد و مردم را در مسیر مطالبه‌گری نمایندگی و راهبری کند و تا می‌تواند چتر نظارت عامه را بر سر دستگاه‌های مختلف و مسئولین بگستراند. 


این جنبش امروز کجای مسائل ما قرار دارد و در کجای مسائل خرد و کلان نقش ایفا می‌کند؟ راستی این جنبش در مسائل اخیر شورا و شهرداری تبریز کجاست و دیگر چه اتفاقی لازم است تا خواب خرگوشی جنبش دانشجویی پاره شود؟ جنبشی که باید پیش‌رو می‌بود، حتی تمایلی ندارد بعد از ماه‌ها از طرح این مساله، خواب عمیقش را پاره کند و نقشش در این میان را باز یابد. این جنبش مدت‌هاست که مرده است و از واقعیات و اقتضاعات جامعه فرسنگ‌ها فاصله گرفته است.


آن‌چه امروز در تبریز دعوی «جنبش دانشجویی» دارد، جریانی مرده و بی‌خاصیت است که بود و نبودش برای مردم و انقلاب و آرمان‌هایمان یکی است و اگر نه چطور ممکن بود در شهری جنبش دانشجویی زنده باشد و مردم این همه بی‌پایگاه و بی‌جنبش و بی‌کس باشند و مسئولان و صاحب‌منصبان، این‌جور بالانشین شوند و اهل ریخت و پاش و خور و خواب؛ و درب اتاق‌هایشان را این قدر محکم روی مردم بسته باشند؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۹:۴۳
علی سلیمانیان

 حاج عبدالله والی

 

یازدهمین اردیبهشتی است که بشاگرد، خبر از «والی»اش ندارد و دیگر  او را -که همه چیز بشاگرد بود- به خود نمی‌بیند. یازده سال است که حاج عبدالله، چشم از دنیا فرو بسته اما چشمانمان هنوز که هنوز است دنبال اوست. ما هنوز گیر یک حاج عبدالله هستیم؛ حاج عبدالله والی و ما ادراک ما حاج عبدالله والی! و من و تو چه می‌دانیم که حاج عبدالله والی کیست؟!

به «داد بشاگرد برسید»ِ امام را که شنید، دیگر در گیر و دار این‌که بین جبهه و بشاگرد کدامش را انتخاب کند، نماند و جبهه را ول کرد و رفت که به داد بشاگرد برسد. فکر می‌کرد همه‌ی تکلیف روی دوش اوست و اگرنه چه معنا داشت که خودش را تنها مخاطب امر امام بداند؟ حسابش را بکنید چه انتخاب سختی داشته است! جبهه را با همه ‌ی زیبایی‌ها و جذابیت‌هایش رها می‌کند و می‌رود به برهوت بشاگرد و قید شهادت را می‌زند. چقدر انتخاب عجیب و سختی بوده است! و اما من و تو چه می‌دانیم که حاج عبدالله والی کیست؟!

به فراموش‌کده‌ی بشاگرد که می‌رسد، با دنیایی روبرو می‌شود که غذای مردمانش تکه نانی از آرد هسته‌ی خرماست که توان آن را ندارد که حتی تن رنجور و نحیف مردمانش را سیر کند. می‌بیند در آن غریبستان آبی را می‌خورند که تویش نه فقط ده‌ها جانور وجود دارد، که به گل بیشتر می‌ماند تا آب و آدم‌هایی را می‌بیند که برایشان حرف زدن از مرگ بر اثر بیماری به راحتی آب خوردن است. دنیایی را کشف می‌کند که اربابان و غلامان در چند قدمی هم در کپرهایی زندگی می‌کنند که فقر، سایه‌ی شومش را بر هر دو به یک میزان افکنده است اما استضعاف فکری و فرهنگی، آن‌قدر بی‌داد می‌کند که این جماعتِ ارباب‌نام، نه از آب‌گیر غلامان استفاده می‌کنند و نه با آنان به وصلتی جواز می‌دهند. خود را برتر از غلامان می‌دانند در حالی که چون آنان هیچ ندارند الا دو سه راس بزغاله‌ی لاغرمردنی و یکی دو نفر درخت نخل.

دنیای غریبی که حاج عبدالله را پابند خود می‌کند، پر است از فقر و محرومیت و استضعاف؛ و دیاری است که از هر چیزی بیشتر، نداری دارد و نداری. آن‌جا می‌ماند و برای جنگی سخت‌تر از آن‌چه که درجبهه‌ها دیده است، کمر همت می‌بندد. او تنهایی قیام می‌کند تا ریشه‌ی استضعاف و محرومیت را بخشکاند، که فرمود: «قوموا لله مثنی و فرادی»... و حقیقتا من و تو چه می‌دانیم که حاج عبدالله والی کیست؟!

می‌بیند که آن‌جا هیچ ندارند، و چه بکند او برای آن‌ها؟ و این «هیچ ندارند» را فقط حاج عبدالله می‌تواند بفهمد چیست که با دست خالی شروع می‌کند برای راه ساختن و آباد کردن. عمرش را می‌گذارد برای بشاگرد و از صفر شروع می‌کند و تلاش بیست و سه ساله‌ی او می‌شود بشاگردی که الان هست، که سری بین سرها بلند کرده و دیگر از آن غربت‌کده‌ای که حاج عبدالله را به سوی خود کشانده بود خبری نیست. حاج عبدالله آن‌جا «خمینی شهر» می‌سازد و گویی که برای او مرکز جهان همان‌جا بود.

من و تو چه می‌دانیم که حاج عبدالله والی کیست؟! انگار که امام را فقط او فهمید که رفت سراغ عمل؛ و جهاد کرد و شد والی قلوب مستضعفان بشاگرد. رفت و به دور از معرکه‌ی قبایل سیاسی، کاری کرد که باید می‌کرد. انگار که خودش را تنها مکلفی می‌دانست که امام دارد و هیچ بهانه‌ای هم مانع از آن نشد که تکلیف بر زمین مانده‌اش را عمل نکند. حتی جنگ هم دو دلش نکرد.

حاج عبدالله تنها کسی بود که امام را فهمید و مردم را چون امام چنان باور کرد که تا می‌توانست برایشان جهاد کرد و از آن‌ها هیچ نخواست. و بی‌خود نیست اگر امروز در بشاگرد کم نباشند کودکانی که اسمشان «عبدالله» است و حق دارد بشاگرد که هنوز باور نکند که حاج عبدالله رفته است. و ما هم هنوز باور نکرده‌ایم که او دیگر نیست.

اما حقیقتاً من و تو چه می‌دانیم که حاج عبدالله والی کیست؟! انقلاب را آن‌جور فهمید که باید و امامش را آن‌جور امتی بود که شاید. و ما هنوز گیر یک حاج عبدالله والی هستیم. و بعید است که دیگر حاج عبدالله والی‌ای باشد، اما راه و رسم او را اگر مشق نکنیم و اگر نرویم راهی را که او رفت، سر از ناکجاآبادها برخواهیم آورد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۰۸
علی سلیمانیان