تصریح

یادداشت‌های علی سلیمانیان

تصریح

یادداشت‌های علی سلیمانیان

تصریح

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این آبادی که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (قرآن کریم؛ سورۀ نساء، آیۀ 75)

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

تصریح در تلگرام: t.me/tasrih
تصریح در تام‌تام: tt.me/tasrih
تصریح در ایتا: eitaa.com/tasrih
تصریح در سروش: sapp.ir/tasrih
تصریح در بله: ble.im/tasrih
تصریح در گپ: gap.im/tasrih
🔸
ایمیل: tasrih.ir@gmail.com

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.

معلم شهید غلام‌علی پیچک

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۰ ثبت شده است

سال 88 بود که یک شبه به همراه سه چهار تن از دوستان -یعنی همه دگراندیشان بالاترین در میان جمع صدها هزارنفری ادعا شده توسط خود مدیران سایت- ازسایت بالاترینبه بهانه های واهی به طور دایم اخراج شدیم تا حضور اقلیتی در حد صفر نیز مشام اعضای دموکراتیک ترین سایت فارسی زبان* را که به گفته خودشان در حال تمرین دموکراسی مطلق هستند نرنجاند و همه اعضای آن را، یک دست ضد انقلاب تشکیل دهد تا خدای ناکرده خاطرشان از وجود نجوایی مخالف آن چه عربده می کشند، مکدر نشود.

چند هفته پیش و روزهای انتهایی اسفند 1389 بود که در شبکه اجتماعی فیس بوک عضو شدم اما فکر نمی کردم مدیران این سایت امریکایی با آن همه ادعای آزادی خواهی و دموکراسی طلبی که دیگران و من جمله  ما را متهم به سانسور می کند، حتی کمتر از ضد انقلابیون فراری و بی منطق که سایت بالاترین را مدیریت می کنند کم طاقت باشند.

حدود دو هفته پیش بود که در اثنای ورود به فیس بوک، با این پیام رو به رو شدم که حساب کاربری شما در فیس بوک غیر فعال شده است و از طریق ایمیلی که برای غیرفعال شده ها در نظر گرفته اند تماس گرفتم و علت غیر فعال شدن حساب کاربری ام را پرسیده و خواستم تا دوباره آن را فعال کنند. اما در ازای ده ها بار تماس، هیچ پاسخی تا کنون دریافت نکرده ام. و البته انتظاری هم فراتر از این نداشتم.

درباره علت حذف صفحه ام در فیس بوک با وجود پست های انگشت شماری که در مدت کوتاه عضویتم داشته ام به این نتیجه رسیدم که مشتی که در عکس زیر وجود دارد، برای آقایان حامی آزادی بیان به قدری غیر قابل تحمل بوده است که مجبور شده اند مرا اخراج کنند.

از این که سایت فیس بوک کمک کرد تا اوج عصبانیت امریکا از این گونه اقدامات را که پیش تر در نظرم کوچک بودند برایم اثبات شود خوشحالم و انشا الله در آینده از این اقدامات گرافیکی بیشتر انجام خواهم داد.

آمریکا از دست ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر.**

 -----------------

پی نوشت:

*. این عبارت، بیانگر ادعایی است که مدیران و اعضای سایت بالاترین دارند.

**. شهید آیت الله دکتر سید محمد حسینی بهشتی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۰ ، ۱۸:۰۱
علی سلیمانیان

از جمله مسایلی که هنوز پاسخی برای آن نیافته ام مساله اسفندیار رحیم مشایی است. علت حضور وی علیرغم اتفاق نظر و تاکید حامیان و دوستان رئیس جمهور بر عدم به کارگیری اش و حمایت دایمی و اصرار بر بقای وی در دولت از جانب آقای احمدی نژاد، با توجه به اندیشه های گاهاً خاص و عملکر بعضاً نامتعارف مشایی، از جمله ابهاماتی است که تا کنون هیچ پاسخی قانعم نکرده است. بحث دوستی با ملت اسرائیل نیز از آن جمله است.

این را گفتم نه به آن علت که از نوشتن مطلبی در حمایت از آقای مشایی واهمه داشته باشم و یا بخواهم با این مطلع آغازین، از تبعات نوشته پیش رو که در دفاع از آقای مشایی و در نقد برخی بزرگان است -و حق را در نوشتن آن یافته ام- شانه خالی کنم.

این ها عرض شد تا خواننده، احساس نکند که این سطور را یک مرید و دلداده آقای مشایی نوشته است.

***

چرا درباره مشایی از جاده انصاف خارج شده ایم و در نقد او، بی راهه را پیش گرفته ایم؟ این پرسشی است که این نوشتار نه در پی پاسخ به آن که به دنبال طرح آن است.

 

1.

« -امروزه در دورن جامعه ما تشکیلاتی فراماسونری در حال شکل گرفتن است.

 -اگر تنبلی کنیم زمانی از خواب غفلت بیدار می‌شویم که تیرگی فتنه همه جا را فراگرفته است و می‌بینیم همان کسانی فتنه را آغاز کرده‌اند که خود پرورش داده‌ایم. این عزل و نصب‌ها از کجا در می‌آید؟ این حرف‌های ملی‌گرایانه و مکتب ایرانی، آن هم در زمانی که نهضت اسلامی در جهان اسلام در حال شکل‌گیری است، برای چیست؟ ملی گرایی و دم زدن از مکتب ایرانی با چه انگیزه‌ای می‌تواند صورت بگیرد؟

- خطری که من احساس می‌کنم شدیدترین خطری است که تا کنون اسلام را تهدید کرده است و آن هم از سوی نفوذی‌هایی است که در بین خودی‌ها در حال رشد هستند.»(1)

این جملات، بخش هایی از سخنرانی شخصیتی در باره مشایی است که علیرغم احترام فراوان به شخصیت، مراتب علمی، فضل و تقوای ایشان، باید گفت سه احتمال در اینجا وجود دارد: یا واقعاً مسایلی پشت پرده و در جریان است که ما از آن بی اطلاعیم و ایشان با علم به آن ها لب به چنین سخنانی گشوده اند؛ چون به کار بردن عبارت "شدیدترین خطری که تا کنون اسلام را تهدید کرده" مساله ای نیست که بشود آن را به این سادگی و با توجه به مسایل آشکار درباره مشایی عنوان نمود و ادعای شکل گیری "تشکیلاتی فراماسونری" ادعایی است که باید برای اثباتش سند ارائه داد. احتمال دوم آن که باید ایشان را به هر دلیلی از جاده انصاف و نقد منصفانه خارج شده بدانیم و احتمال سوم هم این که این سخنان یا تحریف شده است و یا اساساً درباره مشایی عنوان نشده اند.

اما احتمال نخست را قویاً رد شده می دانم. چرا که اولاً اگر واقعیت این چنین باشد که گفته شده است ایشان و هر فرد مطلع دیگری در صورت علم به مسایلی که خطری در آن برای اسلام وجود دارد و عامه مردم از آن بی خبرند برای دفع این "شدیدترین خطر" مکلف به تبیین و افشای آن بوده و موظف به مقابله با آن هستند که این چنین نشده است. مهم تر از آن، فرمایشی است که رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت امام خامنه ای -مد ظله- دقیقاً در این باره فرموده اند: «من در این زمینه ورود و قضاوتی نمی کنم، البته ممکن است اشکال و ایراد وارد باشد اما باید مسائل را اصلی – فرعی کرد و مراقب بود که مسائل درجه دوم، جای مسائل اصلی و تعیین کننده را نگیرد.» این جمله ای است که رهبری معظم در پاسخ به انتقاد یک دانشجو از مسایل پیرامون مشایی فرموده و مسایل این چنینی را مسائل درجه دوم و فرعی دانسته اند. آیا رهبر فرزانه و بصیر که از هر شخصی آگاه تر و در برابر انحرافات و خطرات برای اسلام دلسوزترین اند، "شدیدترین خطری که تا کنون اسلام را تهدید کرده" را مساله ای فرعی و درجه دوم دانسته و در برابر شکل گیری "تشکیلات فراماسونری" سکوت اختیار کرده اند؟! یقین که چنین نیست و نباید مساله دست چندمی چون مشایی را تا این حد مهم جلوه دهیم.

اما امیدوارم که احتمال دوم -یعنی خروج صاحب این اظهارات از جاده انصاف و نقد منصفانه- نیز اشتباه باشد و مساله در احتمال سوم وقوف یابد که البته در صورت صحت این احتمال، ایشان می باید در برابر مانور متکثر رسانه ای در باره این سخنان، واکنش نشان می دادند که انشا الله بدهند.

 

2.

«برخی‌ها از من خرده می‌گیرند که چرا نمی‌گویی مکتب اسلام و می‌گویی مکتب ایران. از مکتب اسلام دریافت‌های متنوعی وجود دار ، اما دریافت ما از حقیقت ایران و حقیقت اسلام، مکتب ایران است و ما باید از این به بعد مکتب ایران را به دنیا معرفی کنیم. »

این اهم عباراتی است که با استناد به آن مشایی را متهم به کارگیری "مکتب ایرانی" در مقابل "مکتب اسلام" و اندیشه ناسیونالیستی نموده اند. اما آیا حقیقت این کلام چنین است؟ من قصد دفاع از این عبارات و یا ایرادات این چنینی و دنباله دار مشایی را ندارم و معتقدم هر کس باید در راستای تخصص و دانسته های خود گام بردارد و ورود در مباحثی که در توان نباشد موجب بروز اشتباهات و انحرافات خواهد شد. من نیز این عبارات را نمی پسندم چرا که هیچ وجاهت و سندیتی برای صحت و یا اشتباه بودن آن نمی توان یافت و سخنی عالمانه و محکم نیست. اما آیا برداشتی که از آن شده است صحیح و منصفانه است؟

به سخنان برخی منتقدین به این اظهارات توجه کنیم:

«در ابتدای انقلاب یکی از سیاسیون گفته بود فرق ما با امام این است که امام ایران را برای اسلام می خواهد و ما اسلام را برای ایران می خواهیم که این همان ملی گرایی شرک آلود است و امام آن را خلاف اسلام و قرآن دانست.

 اینکه گفته شود اسلام برداشتهای متفاوتی دارد اما مکتب ایرانی چنین و چنان است این با روح اسلام سازگاری ندارد. البته هیچگاه وطن دوستی با اسلام در تعارض نیست اما مکتب ایران مقابل مکتب اسلام است و همان ملی گرایی شرک آلود است

تاریخ نشان داده است که متدینان در خط اول دفاع از وطن بوده اند و بسیاری از ملی گرایان و داعیه داران ملی گرایی به این وطن خیانت کرده اند..» (2)

« همان‌گونه که از جملات فوق استفاده می‌شود مفهوم این سخنان تقابل بین مکتب اسلام و ایران است، ما در اظهارات نظر به ظهور عبارات داریم؛ از ظهور این عبارات استفاده تقابل می‌شود.

این جمله که ایشان گفته‌اند اسلام قرائت‌های مختلف دارد نیز کلام ناصوابی است؛ زیرا ما در باب اصول دین و ارزش‌ها قرائت‌های مختلف نداریم، این جمله گویای پرولاریزم دینی است که خود موضعی نادرست محسوب می‌شود.»(3)

«افرادی که دنبال اسلام ایرانی هستند،‌ اندیشه آنها انحرافی است، ما دنبال ایرانی هستیم که فدای اسلام شود نه اینکه اسلام در خدمت ایران باشد و فدای ایران شود.

بازرگان می‌گفت ما دنبال اسلامی‌هستیم که فدای ایران شود و در تزاحم این دو،‌ ایران بر اسلام مقدم است. در مقابل این طرز تفکر انحرافی، دیدگاه امام راحل این است که ایران باید برای اسلام باشد و ایران جزیی از امت اسلام و در امتداد انقلاب انبیا و اولیای الهی است.»(4)

«در گذشته ایران و مکتب ایرانی هیچ وقت کارساز نبود. در جریان جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم، همین مردم و ایران بود که دستشان را در برابر کشورهای دیگر بالا بردند و تسلیم شدند و هر چه آنها خواستند، به آنها دادند. در آن زمان شمال ایران به دست شوروی بود و مرکز و جنوب ایران به دست انگلیسی ها بود و هر چه می توانستند از منابع ایران غارت کردند و بردند.در کودتای ننگین 28 مرداد گفتند آمریکا باید بر شما مسلط باشد و شما برده باشید؛ این ذلت در همان دوران مکتب ایرانی بود؛ اما مردم ما در 16 شهریور، 17 شهریور و سایر رویدادهای مهم، آن همه شهادت را تحمل کردند و شعار رسمی آنها مرگ بر شاه بود. پس معلوم می شود مکتب ایرانی هیچ وقت کارساز نبود.»(5)

 

آیا منظور مشایی از طرح "مکتب ایرانی" احیای تفکر ناسونالیستی است و حقیقتاً برداشتی که از سخنان مشایی می شود آن است که مکتب ایران –آن گونه که در سخنان او آمده است- در مقابل و مخالفت با مکتب اسلام قرار دارد؟ چرا برخی ها تلاش می کنند تا ایران و ایرانیت را در مقابل اسلام قرار دهند و امکان وحدت و تجمیع این دو را ناممکن جلوه می دهند؟ و آیا این که دریافت‌های متنوعی از اسلام وجود دارد حرف نابجا و ناسزایی است؟ اگر این سخن را به پرولاریزم دینی تعبیر کنیم پس بحث "اسلام ناب" و "اسلام آمریکایی" که امام -قدس سره الشریف- مطرح می فرمودند را نیز باید از این منظر بنگریم. اگر چه من تعبیر مشایی در به کار بردن عبارت "مکتب ایران" را نمی پسندم لکن باید گفت آن چه من از منظور وی از این عبارت می فهمم، اسلامی است که در ایران رسمیت دارد و آن آیا جز "اسلام ناب" و اسلام ۱۲ امامی و اسلام فقاهتی و اسلامی که در راس آن در زمان غیبت ولی فقیه عادل قرار دارد میباشد؟ آیا اسلامی که انقلاب اسلامی از آم منبعث شد با اسلامی که در عربستان و سایر کشورهای به اصطلاح اسلامی وجود دارد یکی است؟ اگر دریافت‌های متنوعی از اسلام وجود ندارد پس این همه مذهب و فرق منشعب از اسلام برای چیست؟ آیا رواست که فردی را به اتهام منظوری که نداشته و به او تحمیل می کنیم محاکمه کرد؟

آنها که با گره زدن تاریخ شرمساری ایران تحت حاکمیت حکام جور در گذشته با مساله مکتب ایرانی قصد دارند تا به هر نحو ممکن ایران را برابر با ذلت و خواری و در نقطه مقابل با اسلام قرار دهند چرا از اعتلای کلمه اسلام در ایران با انقلاب اسلامی مردم ایران و رشادت های زنان و مردان مسلمان ایران در جنگ هشت ساله علیه نظام کفر حرفی به میان نمی آورند؟

لازم است به توضیحات خود مشایی در حاشیه مراسم گرامی داشت خبرنگاران در جمع خبرنگاران در این باره اشاره شود:

«در خصوص مکتب ایرانی که بنده گفته بودم، جنجال ایجاد کردند. متأسفانه مثل همه صحبت‌های قبلی من برخی‌ها دوست دارند فحش بدهند، ایرادی ندارد فحش بدهند ولی فکر می‌کنم ملت ایران می‌‌توانند حرف‌های منطقی بزنند.
این حرف من (مکتب ایرانی) حرف جدیدی نبود، بلکه حرف امام است. امروز حرف‌های مختلفی در دنیا به نام اسلام زده می‌شود آیا ما قبول داریم؟ درحالی که ما قبول نداریم. بلکه اسلامی را قبول داریم که در ایران مستقر است. مکتب ایران را در سخنرانی خود تصریح کردم که اسلام ناب این است. اندیشه ناب این است، ولی تعجب می‌کنم البته آیه قرآن است. اینها را به قرآن ارجاع می‌دهم. البته به خاطر ظلمی که به بنده می‌کنند برخی‌ها می‌گویند شما خیلی ساکت هستید. بنده می‌گویم اینها را واگذار کردم به خدا و فکر می‌کنم خداوند از بنده بخشنده‌تر است که این به نفع اینها است.»(۶)


 

3.

اما چه شده است که برخی از آقایان با آن همه ادعای تقوا و فضل و البته ادعای تبعیت محض از رهبری اظهاراتی درباره مشایی کرده اند که یا تهمت و ناسزا است و یا حکم ارتداد است و یا العیاذ بالله حرف هایی از جایگاه خدا برای عاقبت و آخرت اوست. چگونه خود را مجاز دانسته اند تا جایگاه او را قعر جهنم بدانند ؟ آیا سندی بر این گفته ها وجود دارد؟:

«مشایی بین‌الغی و فردی است که انحرافش علنی شده از این رو می‌توان وی را به عنوان یک فرد منحرف معرفی کرد اما تهمت زدن به کسی که بین‌الغی نیست و انحرافش مشکوک است، جایز نیست.

این مردم در انتخابات ریاست جمهوری به فردی متدین، صادق و ساده‌زیست رای داد آن وقت فردی مانند مگس درکنار گوش وی وزوز می‌کند که به رئیس جمهور در ابتدا تذکر داده‌ایم. ما اجازه حضور یک مگس در کنار گوش رئیس جمهور را نمی‌دهیم.»(۷)

«خدایا اگر مشایی استعفاء نمی دهد و یا احمدی نژاد او را برکنار نمی کند ، سریعتر او را به بهشت ببر ، البته با توجه به مهم بودن حق الناس جای او ته جهنم است.»(۸)

«-این ملعون یهودی صفت الآن دارد پول خرج می کند برای یک روزی که اگر بخواهد کاندید شود... آنهم با آن پرونده اش!

-این آقایی که ادعای آسمانی بودن دارد از سلمان رشدی هم بدتر است.»(۹)

آیا پاسخی برای این اظهارات وجود دارد؟ و آیا کسی که این سخنان در حق او گفته شده است، حق آن را ندارد که برای دفاع از آبرو و حیثیت خود به دامان عدالت شکایت برد؟ شکایت شخصی آقای مشایی از حاج منصور، متاسفانه به مساله اصلی برخی رسانه های معلوم الحال بدل شده و این قضیه به دستاویزی برای حمله به مشایی تبدیل شده و حال آن که این، حق قانونی هر شهروندی است. اگر حمله کنندگان به این مساله بیم آن دارند که حاج منصور نتواند در دادگاه پاسخی برای گفته هایش داشته باشد و محکوم شود چگونه خواهند توانست جواب خدا را برای حقی که از مشایی ضایع می کنند بدهند؟ دادگاه برای آن است که حق به صاحبش برسد و حرجی بر آن نیست.

 

۴.

برخی آقایان مجلسی، مدیران ارشد و شبکه های رسانه ای، در آستانه انتخابات مجلس شورای اسلامی جوی بر علیه وی به راه انداخته اند که گویا مشایی حق شرکت در انتخابات و کاندیداتوری را ندارد و بر اساس اخبار نامعتبر سعی دارند تا او را متهم به آغاز فعالیت های انتخاباتی کنند. این در حالی است که این ها خود پس از پیروزی در انتخابات مجلس هشتم بر فعالیت ستادهای انتخاباتی شان پایان نداده و جلسلت منظم ستادهایشان از ۴ سال پیش تر ادامه دارد و در طول دوران نمایندگی به جای کار و تلاش شبانه روزی برای موکلان خود، شبکه های مختلف رسانه ای ایجاد کرده و با رانت های اطلاعاتی که به واسطه حضور در مجلس در اختیار خود گرفته اند سعی دارند تا از همه چیز به نفع خود استفاده کنند. اما به هیچ عنوان برای مشایی حق فعالیت انتخاباتی و شرکت در انتخابات را قایل نبوده و به خود اجازه می دهند تا به جای شورای نگهبان قانون اساسی حتی درباره صلاحیت و عدم صلاحیت مشایی برای مجلس اظهار نظر کنند.

بخشی از این اظهارات در اینجا آمده است:

«مصطفی رضاحسینی، نماینده مردم بابک در مجلس شورای اسلامی در گفت‌وگو با «تهران‌امروز» به انتصاب بقایی واکنش نشان داد و با بیان اینکه اینگونه انتصابهای غیرمترقبه از جانب آقای احمدی‌نژاد بعید نیست، این عمل را خلاف فرمایشات و نظر مقام معظم رهبری توصیف کرد. البته آقا در مورد بقایی سخنی نگفتند اما از آنجا که بقایی ارتباط نزدیکی با مشایی دارد، این انتصاب صحیح نبود.
نماینده مردم شهر بابک احتمال داد که این انتصاب در عمل اجرایی نشود و تنها جنبه تبلیغاتی داشته باشد. او در پاسخ به این سوال که برخی می‌گویند انتصاب بقایی ارتباط مستقیم با انتخابات‌های آینده دارد هم پاسخ داد که دقیقاً همین طور است. اخباری از محافلی داشتیم که مشایی گفته است برای انتخابات مجلس ۱۵۰ کرسی را می‌گیرد. البته ما نمی‌دانیم این انتصاب تا چه حد در این راستاست.»(۱۰)

«برخی شنیده ها حاکی از این است که مشایی قصد دارد نماینده مجلس نهم شود. حقیقتا من زمان زیادی برای فعالیت های اجرایی ندارم اما می خواهم در صورتیکه رحیم مشایی به عنوان کاندیداتوری نمایندگی مجلس اعلام آمادگی کرد و شورای نگهبان هم صلاحیت او را پذیرفت من هم در انتخابات مجلس شرکت کنم.

در صورت حضور در مجلس شک نداشته باشید همواره در صندلی پشت سر او خواهم نشست که باید منتظر ماند و دید در آینده آقای مشایی در انتخابات مجلس شرکت خواهد کرد یا خیر و همچنین او می تواند تایید صلاحیت شورای نگهبان را کسب کند یا خیر؟»(۱۱)

«برخی منابع نزدیک به اسفندیار رحیم مشایی در سناریویی هدفمند از احتمال کاندیداتوری وی در انتخابات نهم مجلس شورای اسلامی از حوزه انتخابیه رامسر خبر می دهند.»(۱۲)

«قائم مقام حزب موتلفه اسلامی درباره فعالیت های طیف حامیان دولت هم با بیان اینکه آقای مشایی و دوستانش تا اینجا که مشخص است به عنوان شورای راهبردی نیروهای انقلاب در حال فعالیت هستند، اظهار داشت: اگر هدف این دوستان این باشد که به وحدت برسند، این کار خوبی است، اما اگر بخواهند وارد فعالیت های انتخاباتی شوند، طبیعی است ورود مسئولان دولتی مثل رئیس دفتر سابق رئیس جمهور با موقعیت ها و مسئولیت های دیگری که دارد، خلاف رویه معمول است.»(۱۳)

«در حالی‌که روز گذشته اخباری دال بر احتمال کاندیداتوری رحیم مشایی از شهر رامسر در برخی سایتهای خبری منتشر شد، رئیس دفتر رئیس‌جمهور در همان روز این خبر را تکذیب کرد اما در مورد کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری هیچ تکذیبی در کار نبود و گفت که شش ماه به انتخابات دوره دهم ریاست‌جمهوری یعنی در دی ماه 91 درباره حضور یا عدم حضورش اطلاع رسانی خواهد کرد.

اولین فرضیه‌ای که با خواندن این اظهارات اخیر مشایی به ذهن می‌رسد، این است که احساس می‌شود دولت از طریق انتشار این خبر از سوی یکی از سایتهای نزدیک به خود درصدد یافتن میزان حساسیتهای روحانیون و سیاسیون نسبت به احتمال حضور مشایی در عرصه‌های انتخاباتی است تا از این طریق بتواند گام‌های بعدی خود را ساماندهی کند. » (۱۴)

 

والعاقبه للمتقین

----------

پی نوشت ها:

1. سخنرانی حضرت آیت الله مصباح یزدی (دامه عزه)

2. خطبه نماز جمعه حضرت آیت الله سید احمد خاتمی

3. بخشی از پاسخ دفتر آیت الله سید احمد خاتمی که یکی از اظهارات مشایی پس از خطبه ها را تعریض به خطبه نماز جمعه اخیر  دانسته بودند.

4.  آیت‌الله عباس کعبی

5. آیت الله جوادی آملی

۶. خبرگزاری فارس (http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8905160407)

۷.  آیت الله علم الهدی

۸. سعید حدادیان (مداح)

۹. حاج منصور ارضی (مداح)

۱۰. بولتن نیوز.

بد نیست در حاشیه به استدلال سخیف این نماینده مجلس در انتصاب بقایی به ریاست نهاد ریاست جمهوری تعریزی زده شود. وی این انتصاب را خلاف فرمایشات و نظر مقام معظم رهبری توصیف می کند و دلیل جالبی هم که برای ان آورده است این است:"البته آقا در مورد بقایی سخنی نگفتند اما از آنجا که بقایی ارتباط نزدیکی با مشایی دارد، این انتصاب صحیح نبود."

آیا چنین اظهارات سخیف و سبکی از جانب نماینده مجلسی که قصد دارد تا با این سخن خود را تابع ولایت نشان دهد در شان وکالت مردم است؟ آیا ارتباط نزدیک داشتن با مشایی دلیل بر آن است که انتصاب او به هر پستی مخالف با نظر رهبری است؟ اگر این چنین باشد خود احمدی نژاد که نزدیک ترین ارتباط با مشایی را دارد هم ازاین قاعده مستثنا نیست و آیا تنفیذ وی به ریاست جمهوری از جانب رهبری هم صحیح نبود؟

۱۱. سعید حدادیان

۱۲. مشرق

۱۳. خبر آنلاین

۱۴. روزنامه تهران امروز

 


نکته: نظرات فراوانی برای این مطلب ارسال شده است که امکان انتشارشان ممکن نیست. یا هجو و فحش اند و یا مصادیق جرم. انشا الله که عدم انتشار آنها دوستان را آزرده خاطر نکند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۰ ، ۱۰:۲۸
علی سلیمانیان
"سال جهاد اقتصادی گرامی باد." این جمله و عباراتی از این دست چه جایگاهی در مساله مجاهدت اقتصادی و تحقق شعار امسال دارد و جهاد اقتصادی را در کدام وجوه پیش خواهد برد؟ آیا خواست رهبر حکیم از مسئولین، گرامی داشت صرف و شعاری شعار امسال با تبلیغات هزینه بر و بدون کمترین فایده است؟
 
اما چرا مسئولان و دستگاه های ما دچار شعارزدگی شده اند؟ پاسخ به این پرسش منظور این نوشتار کوتاه نیست. بلکه این سطور تنها در پی طرح همین مساله است و اما مهم تر از پاسخ آن -هر چه که باشد- رفع صورت آن است. یعنی رفع مساله شعارزدگی مسئولین و هدایت آن ها به سمت آرمان گرایی.
 
شعارزدگی حاصل عافیت طلبی همراه با حفظ ظواهر و به دور از سختی های آرمان گرایی است. شعارزدگی یا به عبارت روشن تر پز آرمانگرایی تشریفاتی از جمله آفاتی است که بخشی از معتقدین به نظام اما خسته از مجاهدت، پس از انقلاب اسلامی دچار آن شده  و متاسفانه آن را بدل از آرمان گرفته اند.
 
رهبر معظم انقلاب اسلامی در بخشی از فرمایشات خود در آغازین روز سال 1390 هجری شمسی در حرم شریف رضوی (ع) ضمن تذکری در همین باب فرمودند:
«من این نکته را حتماً تذکر بدهم؛ گاهى اوقات این شعارى که ما براى سال اعلام می کنیم، بعد ناگهان مى‌بینیم همه‌ در و دیوارهاى تهران و شهرهاى دیگر پر شده از تابلو، که این شعار رویش نوشته شده. این فایده‌اى ندارد. گاهى کارهاى پرهزینه‌اى انجام می گیرد؛ چه لزومى دارد؟ آن چه که من از مسئولین و از مردم عزیزمان توقع دارم، این است که این شعار را بشنوند، باور کنند و دنبال کنند. تابلو کردن و در و دیوار را پر کردن و عکس زدن و این ها هیچ لزومى ندارد. اگر هزینه‌اى نداشته باشد، لزومى ندارد؛ اگر هزینه داشته باشد، اشکال هم دارد. هیچ لزومى ندارد کارهاى پرهزینه را انجام بدهند.»
 
صرف هزینه های هنگفت برای گرامی داشت لفظی شعار هر سال علاوه بر آن که اسراف و خیانت به بیت المال مسلمین بوده و حتی موجب پیدایش نگرش های منفی در اقشار جامعه می گردد، هدف والا و اساسی ترسیم شده برای راهبری یک ساله کشور را تا حد شعار تنازل داده و موجب وهن آن خواهد شد. مسئولین و دستگاه ها می باید به جای این اقدامات سخیف و بی هدف، در جهت تئوریزه کردن و عملیاتی نمودن مساله مجاهدت اقتصادی کوشش کنند و "جهاد اقتصادی" را نه فقط یک شعار و لقلقه زبان که آرمانی میانه برای خود فرض نموده و هر کس باید در حد، جایگاه و ماموریت خود نسبت به این موضوع حساس بوده و برای پوشاندن جامه عمل به آن تلاش نماید.
 
 
و اما این حکایت همچنان باقی است...
 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۰ ، ۱۹:۵۰
علی سلیمانیان


http://rahtabriz.persiangig.com/image/Js/1.jpg


http://rahtabriz.persiangig.com/image/Js/2.jpg


http://rahtabriz.persiangig.com/image/Js/3.jpg


http://rahtabriz.persiangig.com/image/Js/4.jpg


http://rahtabriz.persiangig.com/image/Js/5.jpg


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۰ ، ۱۹:۴۴
علی سلیمانیان

از انتشار این تصویر دلخراش قلباً متاسفم اما چاره ای جز این برای نشان دادن عمق فاجعه نیست.

هدف من از این سطور آن نیست تا شیرینی نوروز را در کام مردم عزیز تلخ کنم و یا مدعی آن باشم که می بایست عید امسال را به خاطر برادران و خواهران مسلمانمان در خاورمیانه و شمال آفریقا به تعطیلی می کشاندیم و یکسره به عزا می نشستیم. خطاب اصلی این نوشتار دولت مردان و علی الخصوص دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی، دستگاه های ذیربط با وقایع منطقه و البته جناب رئیس جمهور انقلابی است.

در حالی که امت بی دفاع اسلامی در بحرین، یمن و لیبی به شدت سرکوب شده و مورد حمله ددمنشانه و کشتار بی رحمانه حکام مستبد عربی واقع شده اند و جوانان معتقد به انقلاب اسلامی زیر چکمه های نظام سلطه جهانی در خون خود می غلتند، دولت جمهوری اسلامی بیشترین توجهات دیپلماتیک خود را معطوف به نوروز و برگزاری جشنی جهانی برای آن در تهران نموده است. این اقدام در شرایط عادی اگر چه ابتکار مبارکی از سوی دولت بوده است، اما برگزاری این جشن در مقطع کنونی بدون توجه به وضعیت اسفناک جهان اسلام و کشور های پیرامون ما، اقدامی بسیار نامعقول و مغایر با اصول و آرمان های انقلاب اسلامی و حتی در تضاد با ارزش های انسانی است.

در وضعیتی که رژیم سفاک سعودی و سران خون آشام عرب، ارتش های خود را برای قتل عام مسلمانان شیعه و سنی، به بحرین گسیل داشته و گستاخانه دست خود را به خون مردم بی دفاع و مظلوم بحرین آغشته اند، جمهوری اسلامی – که تنها امیدگاه مستضعفان و مظلومان جهان و ام القرای مسلمانان و سردمدار انقلاب اسلامی است – با بی تفاوتی نسبت به وقوع حادثه هولناک قتل عام انقلابیون و نقض حقوق انسان ها، محیای برپایی جشن باشکوه جهانی نوروز در هفتم و هشتم فروردین ماه شده است.

رسانه های داخلی ما به تعطیلات رفته اند؛ مردم سرگرم نوروزاند و نویسندگان و صاحب عقده گان نیز سرگرم دید و بازدید عید. حتی دانشگاهیان، عدالت خواهان و امت حزب الله نیز به اغما رفته اند و هیچ نشانه ای از حمایت ما از ملت های مظلوم باقی نمانده است. و امریکا و گماشتگانش در نهایت آسودگی و بدون مزاحم، خون پاره های تن امت اسلامی را بر زمین جاری می سازند و دولت ما محیای سرور.

اراده دولت برای برگزاری باشکوه جشن نوروز با وجود حاکم شدن وضعیت خاص در منطقه که با آرمان های جمهوری اسلامی در قبال مسایل جهان اسلام و حمایت از مستضعفان جهان بسیار فاصله دارد و اقدامات غیر موثر، محافظه کارانه و غیر فعالانه دستگاه دیپلماسی کشور در قبال کشتار مسلمانان، آیا دهن کجی آشکار نسبت به حرکت های انقلابی و بیداری اسلامی در منطقه و پاشیدن گرد دلسردی و ناامیدی در میان انقلابیون در حال مبارزه نیست؟ چه ضرورتی این جشن را در حال حاضر نیز لازم الاجرا گردانیده و چرا در حمایت از امت مظلوم و بی دفاع اسلامی برگزاری این جشن متوقف نمی شود؟

شایسته است دولت محترم که داعیه دار عمل به شعائر انقلاب اسلامی و حمایت از مظلومان جهان است، با تعلیق جشن نوروز در تهران و یا حداقل تغییر جهت دعوت سران کشورها از جشن و سرور به سمت اقدام دیپلماتیک در قبال مسایل روز جهان اسلام و منطقه و با اصلی نمودن مسایل جهان اسلام به جای مساله نوروز و اقدامات عملی و فعالانه در این باره به وظیفه انقلابی و انسانی خود عمل نموده و از ادامه این مسیر انحرافی و توام با غفلت امتنا ورزد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۰ ، ۲۲:۰۱
علی سلیمانیان