تصریح

یادداشت‌های علی سلیمانیان

تصریح

یادداشت‌های علی سلیمانیان

تصریح

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این آبادی که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (قرآن کریم؛ سورۀ نساء، آیۀ 75)

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

تصریح در تلگرام: t.me/tasrih
تصریح در تام‌تام: tt.me/tasrih
تصریح در ایتا: eitaa.com/tasrih
تصریح در سروش: sapp.ir/tasrih
تصریح در بله: ble.im/tasrih
تصریح در گپ: gap.im/tasrih
🔸
ایمیل: tasrih.ir@gmail.com

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.

معلم شهید غلام‌علی پیچک

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

۱۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

امروز شورای شهر تبریز جلسه‌ی علنی داشت و به عمارت قدیمی شهرداری رفتم که مستمع گفت‌و‌گوها باشم اما اجازه‌ی حضور داده نشد. علتش را پرسیدم اشاره به کاغذی کردند که روی درب نصب شده است: «برای بازدید از موزه و انجام امور اداری از ساعت 11:30 مراجعه نمایید». گفتند فقط خبرنگاران اجازه‌ی حضور دارند. به نگهبان گفتم نه می‌خواهم از موزه بازدید کنم و نه کار اداری دارم؛ آمده‌ام در جلسه شورا حاضر شوم و این نوشته مشمول حال بنده نیست. و سپردم که اگر حضور مردم در جلسات علنی شورا ممنوع است لطفا کاغذی هم نصب کنند که اعلام کند همین را. اگر چه از بنده گفتن و از آن‌ها نشنیدن.

در تبصره‌ی اول ماده 11 آئین‌نامه‌ی اجرائی تشکیلات، انتخابات داخلی و امور مالی شوراهای اسلامی شهرها آمده است: «جلسات شورا علنی و حضور مستمع با نظر رئیس شورا مجاز خواهد بود...»

اما جناب آقای رئیس شورا! شورای شهر «موزه» نیست که آن را بشود تنها از پشت شیشه‌هایی که رویشان می‌نویسند «لطفاً دست نزنید» دید. شورا مرجع تصمیم‌گیری درباره‌ی ملموس‌ترین اموری است که مردم با آن‌ها روبرو هستند. همین بازداشت‌ها و احضارهای اخیر تعدادی از اعضای شورا، ثمره‌ی پنهان‌کار‌ها و دوری شورا از مردم است. فسادها همیشه در خفا شکل می‌گیرند و حضور مردم می‌تواند امکان فساد و تخلف را به حداقل برساند.

مدیریت عجیب جناب‌عالی و پا گرفتن و رونق لابی‌گری‌های پنهان در شورا و رای‌گیری‌های یکهویی مشهورتان در امور مهمی که اجازه‌ی بررسی بیشتر و کارشناسی‌تر و امکان اقناع دیگران توسط مخالفان طرح‌ها و لوایحی که به این شیوه تصویب می‌شوند را سلب می‌کند، شورای شهر تبریز را امروز به این مرحله کشانده است که در نظر مردم بی‌اعتبار شده است.

همه می‌دانند حضور مردم در جلسات علنی شورایی که به «شورای هبه» مشهور شده است چقدر می‌توانسته سمت و سوی مدیریت شورا و گفت‌وشنود اعضای آن و روند آرا را عوض کند. اگر به مردم امکان حضور در شورا داده می‌شد شما و برخی دیگر از اعضای شورا -هر چند شاید بر خلاف میل باطنی‌تان- مجبور می‌شدید علیه تخلف موضع بگیرید به جای آن‌که مثل جلسه‌ی گذشته از موضع‌گیری‌های اندک اعضای دردمند شورا علیه فساد و تخلف گلایه نمایید. و این مصونیت آهنینی که از قِبَلِ همین سکوت‌ها و دعوت به سکوت‌ها برای لابی‌های پشت‌پرده پدید آمده است می‌شکست و امروز شورای ما در این حال و وضعیت نبود.

جناب آقای رئیس! پس از این اتفاقات که برای شورا چندان اعتباری باقی نگذاشته است، نمی‌دانم دیگر چه باید می‌شد که به خود می‌آمدید و به مدیریت موزه‌ای شورای شهر تبریز پایان می‌دادید. مردم چشم و چراغ این مملکت‌اند و اگر می‌خواهید خیر و عزت برای خودتان کسب کنید، چاره‌ای نیست الا نشست و برخاست با ولی‌نعمتانتان و نه احتراز و دوری، که ثمره‌ی این دور شدن‌ها همینی می‌شود که شده است

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۵ ، ۱۰:۲۱
علی سلیمانیان

وادی رحمت


افتاده‌اند به جان گلزار شهدا و دیگر پوستشان آن‌قدر کلفت شده است که هیچ صدای اعتراضی را نمی‌شنوند و البته هیچ دست قدرتی هم نیست که جلویشان سد شود و نگذارد که این خیانت تاریخی بر فرهنگ ما روا داشته شود. دارند با فراغت بال و با بسط ید و با خیالی آسوده، به میراث بزرگ شهدا، خیانت می‌کنند و البته جدیت و اصرارشان در به سرانجام رساندن این خیانت، بی‌نظیر است.

دارند یک گنجینه‌ی تکرارناشدنی و منحصربفرد تاریخی را -که دیگر روند شکل‌گیری‌اش امکان تحقق ندارد- زیر چرخ‌های ویران‌گر مدیریت بولدوزری‌شان لگدمال می‌کنند تا به جایش ساختاری شبه‌هندسی، پادگانی، بی‌روح، و عاری از هنر و عاطفه و حماسه بنشانند. اما چه کسی است که نداند، نشاندن ساختاری امروزی بر روی یک میراث ذی‌قیمت تاریخی و فرهنگی، نه تنها آباد کردن و «به‌سازی» نیست که ویران‌گری در نهایتِ بی‌عقلی است و خیانتی بی‌اندازه بزرگ.

شکل‌گیری هویت و ساختار گلزارهای شهدا، روندی کاملاً مردمی و تدریجی داشته و این دستاورد تاریخی-فرهنگی ارزشمند، که با حضور جدی طیف‌های مختلف مردم به دست آمده است  نه تنها دیگرامکان تکرار ندارد، بلکه با تجدید نسل‌ها، بخش اعظم فرصت‌ها برای جبرانِ خیانات و بازگرداندن این میراث تخریب شده از دست رفته و اندک مجال باقی مانده نیز رو به زوال گذارده است. با این حال تنگی مجال جبران و تحدید فرصت‌ها، نه دستگاه‌ها و مسئولینی که می‌توانند در این امر ورود کنند را به حرکتی واداشته و نه از سرعت ویران‌گری و خیانت کاسته است.

فاجعه‌ی تخریب گلزار شهدای ملک عباسی و تخریب قطعه‌ی پایین گلزار شهدای وادی رحمت تبریز کم نبود که این‌بار قطعه‌ی بالای گلزار وادی رحمت را به دم مدیریت بولدوزری سپرده‌اند و کمر به ویرانی تنها بقایای این میراث بسته اند؟ چقدر باید زمان بگذرد و اوضاع رو به وخامت بیشتر و بشتر بگذارد تا مسئولین ما را به خود بیاورد که جلوی این خیانت تاریخی بایستند و در صدد برآیند این گنجی که از دست رفته است را احیا کنند؟ اگر امروز عمق فاجعه را درنیابیم و مانع از وقوعش نشویم، بی‌شک در آینده از شدت سیلی آن بیدارخواهیم شد، اما آن روز علاج و امکانی برای جبران نخواهیم یافت.

و چقدر شهر ما بی صاحب شده است!...

 

 

رونوشت:

-  اقشار مختلف مردم شریف

-  پایگاه‌های مقاومت بسیج و تشکل‌های مردمی

-  تشکل‌های دانشجویی و حوزوی

 

و

-  نماینده ولی‌فقیه در استان آذربایجان‌شرقی و امام جمعه تبریز

-  نمایندگان مردم تبریز، آذرشهر و اسکو در مجلس شورای اسلامی

-  مجمع نمایندگان استان آذربایجان شرقی در مجلس شورای اسلامی

-  شورای اسلامی شهر تبریز

-  بنیاد شهید و امور ایثارگران استان آذربایجان‌شرقی و شهرستان تبریز

-  سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان آذربایجان شرقی

-  بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان آذربایجان شرقی

-  اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی آذربایجان شرقی

-  استانداری آذربایجان‌شرقی

-  فرمانداری شهرستان تبریز

-  اداره کل دادگستری آذربایجان‌شرقی

-  دادستان شهرستان تبریز

-  صدا و سیمای مرکز آذربایجان‌شرقی

-  سازمان تبلیغات اسلامی آذربایجان‌شرقی

-  اداره کل اوقاف و امور خیریه‌ی آذربایجان‌شرقی

-  فرماندهی ارشد سپاه در استان آذربایجان‌شرقی

-  فرماندهی ارشد ارتش در استان آذربایجان شرقی

-  و سایر یگان‌ها و قوای مسلح مستقر در آذربایجان‌شرقی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۴۷
علی سلیمانیان

 «بی‌احترامی به قانون یکی از دلایل تخلفات صورت گرفته است؛ با این حال نباید فراموش کنیم که انسان جایز الخطاست و بایستی با رأفت با آنان برخورد شود چرا که این افراد اقدامات مثبتی در جهت آسایش شهروندان و توسعه‌ی شهر انجام داده‌اند.»


در میان همه‌ی اظهار نظرها درباره‌ی بازداشت‌های اخیر شورای شهر تبریز، این واکنش در نوع خود بی‌نظیر است. و جالب‌تر آن‌که این جملات از جانب یکی از وکلای مردم شهر تبریز در شورا و عضو کمیسیون نظارت و بازرسی ابراز شده است.


اما حضرت آقای عضو شورا! آن‌چه از آن به لطافت هر چه تمام‌تر تعبیر به «بی‌احترامی به قانون» کرده‌اید، در واقع اژدهای هفت‌سری است که تا جا دارد خون ملت را می‌مکد و تا می‌تواند دمار از روزگار این مردم درمی‌آورد. همین یک «بی‌احترامی»ای که فرمودید دارد مردم را از نظامی که پای آن خون صدها هزار تن از بهترین فرزندان این ملت ریخته شده است دلسرد می‌کند و هزینه‌های گزافِ این بی‌اعتمادی، خارج از حیطه‌ی تصور است و بسیار فراتر از این‌که بشود حساب کرد.


جناب دکتر! انسان «جایز الخطا» نیست، انسان «ممکن الخطا»ست که اگر خطا بر انسان جایز بود، دیگر حساب و کتاب و معاد برای چه لازم بود؟ هیچ کس حتی در امور فردی‌اش جواز خطا ندارد، چه برسد به این‌که وکلای مردم، در امانت بزرگی که به‌ آن‌ها سپرده‌اند خیانت کنند! ابعاد خیانتی که انجام شده اگر برایتان ملموس نیست را در ضریب همه‌ی ولی‌نعمتانی که به حقوق آنان تجاوز شده است ضرب کنید تا بفهمید این یک «بی‌احترامی» چه فاجعه‌ی بزرگی است و چه جنایت عظیمی!


حضرت آقای بازرس و ناظر! رأفت در حق کسی رواست که از سر ندانم‌کاری و از سر اضطرار و احتیاج، مرتکب خطا می‌شود. برای آن‌ها که هم «رفیق دزد»اند و هم «شریکِ غافله» و کسانی که سرمایه‌ی عظیم اعتماد مردم به خودشان را، صرف زیاده‌خواهی و زد و بند و افساد و تعدی به بیت‌المال می‌کنند و در نهایت بی‌رحمی و قصاوت، جیبِ مردمان پابرهنه‌ای که در نان شبشان مانده‌اند را هم چپاول می‌کنند، رأفت به چه معناست؟! و گذشته از این‌ها چه چیزی شما را به این واداشته که به جای آن‌که جانب حق رابگیرید و بر اقامه‌ی عدل تلاش کنید و دلتان را برای آن بیچارگان و مستضعفان و محرومانی بسوزانید که در حاشیه‌ دارند زنده‌مانی می‌کنند و سعیتان را مصروف این نمایید که حقوق لگدمال شده‌ی ضعفا را بستانید، دلتان به حال دزدان سرگردنه می‌سوزد و به این فکر افتاده‌اید که مبادا «بی احترامی» آنان به قانون با «رأفت» همراه نشود؟!


این‌ها هر کاری که کرده‌اند برای اطفای شهوتِ سیری ناپذیرشان در پر کردن جیبشان بوده و برای تسلط بیشتر بر مشیتِ این مردمان. قاعده‌ی «شرکای غافله»ای که طرح «دوستی با دزدان» می‌ریزند بر این استوار است که غافله را به مسیری بکشانند که رفقای دزدشان، در نهایت امنیت و فراغت، بتوانند غافله را تاراج کنند و بگریزند و دست کسی به آن‌ها نرسد. هر چند که در جاهایی مجبورند با تزویر به تامین کنندگان امنیت غافله هم درودی بفرستند و یا در گیرایی و رونق تجارت این غافله تلاش کنند؛ که هر چه می‌کنند به نفع تاراجی است که از آن سهم خواهند برد.


اما جناب آقای والامقام! اکنون در کمیسیون نظارت و بازرسی رفته‌اید که به جای دفاع از حقوق و منافع ملت و قانون، از قباحت خیانت بکاهید و به جای دادخواهی، سنگ خائنین را به سینه بزنید؟! خدای ناکرده به فکر اهدای مدال افتخار و خدمت برای این‌هایی که به قول شما «اقدامات مثبتی در جهت آسایش شهروندان و توسعه‌ی شهر انجام داده‌اند» که نیستید؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۵۴
علی سلیمانیان

مبتلای زمانیم و دچار روزگار، و اگر نه تقویم ها فقط در این فانی کده ی محدودات و مهدورات است که معتبر اند و اسکان در زمان و امکان در مکان، فقط اینجاست که همچنان به مسمای حیات آغشته است. و اگر راستش را بگوییم، این قیود همه اش بر ممات مترتب است. و حیات اقامت در موطن وجود است و این تماما گشودگی است و بقا، و ملازم لامکانی و لازمانی.


اما عجب اینکه اموات محصور و محدود در قیود، بخواهند از پس درک حیان برآیند و به روایتش بنشینند. و این می شود که لاجرم آوینی به قید زمانیت ما دچار می شود و در اعتبارات تقویمیمان خلاصه.


شرم دارم که از او به اعتبار تقویم، تنها در روزش یاد شود اما چه می شود کرد، که روایات، محدود در قیود فاعلی اند و فاعل -که ما باشیم- همچنان در قید ممات و محصور در اعتباریات زمانه.


عجالتا این را خودنقادی محاسبه کنید در باب چرایی آوینی نگاری و آوینی پردازی در این وحله. اما در باب آوینی درکی، ان شاء الله دردی هست که عرض خواهد شد به شرط بقا و توفیق.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۱۷
علی سلیمانیان

پابرهنگان و مستضعفین که خمینی کبیر یک موی آن‌ها را به همه‌ی کاخ نشینان و مرفهین بی‌درد ترجیح می‌داد امروز واقعاً کجای معادلات مدیران و متصدیان امور تبریز هستند؟ چه دارد بر سر عدالت می‌آید؟ البته عدالت در قاموس شهری که وکلای مردم در شورایش، دارند یکی یکی بازداشت می‌شوند دیگر شاید آن‌قدر نامأنوس و غریب شده است که نشود حرفی از آن زد.

شورا نشینان آیا لحظه‌ای به این فکر کرده‌اند که مردم رأیشان را برای چه به پای آن‌ها ریخته‌اند؟ حضرات فاسد که حسابشان جداست اما آن‌ها که سکوت کرده‌اند و از اعتبار مسندی که همه‌ی اعتبارش را مدیون آرای ولی نعمتان پابرهنه‌ای است که به حاشیه رانده شده‌اند هم خرج نمی‌کنند، چه جوابی دارند؟ این‌ها اگر خائن به عهدی نیستند که با مردم بسته‌اند، پس چه‌اند؟ نه جلوی فساد ایستاده‌اند و نه حتی به اندک ندایی که برای دفاع از عدالت به پا خاسته کمکی می‌کنند.

شهر ما انگار دچار یبوستِ حسی شده است که مسئولانش دیگر نه بر بی‌عدالتی می‌خروشند و نه از فسادی که در همسایگی دیوار به دیوارشان در حال رخ دادن است ککشان می‌گزد. دور میزی نشسته‌اند که زانو به زانویشان عده‌ای از خدا بی‌خبر نشسته که برای معضلات شهر تصمیم بگیرند! معضلی بزرگتر از این آیا وجود دارد که ناظران و مقننین شهر دچار فساد و بده‌بستان و رانت و چه و چه و چه شده باشند؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۲۰
علی سلیمانیان

این که زخم قره‌باغ دوباره سر باز کرده است و وزارت امور خارجه‌ی جمهوری اسلامی، طبق معمول همیشه به جای اقدام انقلابی و موضعی در تراز جمهوری اسلامی، راهی جز آن‌چه که وضعیت کنونی می‌طلبد پیش گرفته است، اگر چه جای تاسف دارد اما جایی برای تعجب باقی نمانده است. گو این‌که دستگاه دیپلماسی در اموری که مطالبه‌ی قوی اجتماعی و فشار افکار عمومی نبوده، کی و کجا اقدامی انقلابی انجام داده است که این‌بار هم انقلابی باشد؟!


متاسفانه بدنه‌ی اجتماعی انقلاب پا به پای انقلاب اسلامی و آرمان‌های آن، نتوانسته است پیش بیاید و این‌که می‌بینیم گاه، آرمان‌ها و راهبری انقلاب، قوه‌ی محرکه‌ی کافی -یعنی بدنه‌ی اجتماعی فعال- برای پیش‌بردِ حداکثری ندارد، علتش همین تنبلی و عدم درک صحیح و به موقع شرایط، و حضوری اجتماعی است. بدنه‌ی اجتماعی انقلاب تا زمانی که به یک بدنه‌ی کنش‌گرِ تبدیل نشود و آرمان‌هایمان را از حیث برخورداری از پیش‌ران اجتماعی، استطاعت نبخشد، کار به همین منوال پیش خواهد رفت که تاکنون رفته است.


ماهیت رسوب در بروکراسی و خصلت دیپلماسی همین است که با همه‌ی امور، انفعالی و محافظه‌کارانه برخورد کند و اگر مطالبه‌ای جدی در کار نباشد، امید به وضعیتی غیر داشتن، امیدی واهی است. گو این‌که عدم مطالبه‌ی بدنه‌ی انقلابی هنوز پس از سال‌ها نتوانسته است دستگاه دیپلماسی و هر نهاد ذیربط دیگری را به این وادارد که انفعال و محافظه‌کاری را کنار بگذارند و حمایت‌های سیاسی، تسلیحاتی، آموزشی و مستشاری جمهوری اسلامی ایران از ملت جمهوری آذربایجان در دوران جنگ قره‌باغ را علنی کنند و پرده از خیانت تاریخی سران سرسپرده‌ی دولت آذربایجان در حق ملتشان و خیانت‌های دولت ارمنستان در مذاکرات تهران بردارند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۱۵
علی سلیمانیان

بحران قره‌باغ از همان ابتدا که صدای درهم شکستن استخوان‌های ابرقدرت‌شرق، دیگر برای خوشان هم مسموع بود و بالاجبار باور کردند که چیزی به فروپاشی نمانده است کلید خورد تا هم‌چنان سایه‌ی مسکو بر سر تازه جمهوری‌هایی که خطر نفوذ غرب و انقلاب اسلامی در آن‌ها وجود داشت باقی بماند و این اهرمی در دست ابرقدرت‌ها شد برای توازن قوا در محل تلاقی استکبار شرق و غرب با انقلاب اسلامی.

 

بحران فروخفته‌ی قره باغ که ریشه‌های مناقشه‌اش را در دهه‌های پیش‌تر از جنگ، دوانده بود و سوپاپ اطمینانی بود برای حفظ سلطه و ممانعت از استقلال‌خواهی جمهوری‌های تازه‌تاسیس قفقاز جنوبی از اتحاد جماهیر شوروی، به یک‌باره دهان باز کرد و آتش جنگ برافروخت. در گرماگرم جنگ بود که اتحاد جماهیر شوروی از هم گستت و جمهوری‌های کوچک پیوسته به شوروی پرچم استقلال برافراشتند، اما جنگ قره‌باغ هم‌چنان ادامه یافت و لاینحل باقی ماند و اهرمی شد در دست مسکو و غرب برای حفظ سلطه‌ی پنهانشان بر این دو کشور؛ و قره‌باغ طعمه ای شد که هر وقت بقایای ابرقدرت شرق و استکبار غرب در فکر در انداختن پنجه با هم شدند، ضامن این آتش‌بسِ متزلزل را کشیدند و فاجعه به بار آوردند.


قره‌باغ، قربانی نزاع مستکبرین است و راز این‌که اراده‌ای برای پایان دادن به این بحران و آزادیِ قره‌باغِ اشغالی و مناطق حاشیه‌اش وجود ندارد،  ترسی است که از صدور انقلاب اسلامی و پیش‌ رفتن مرزهای انقلاب تا نزدیکی‌های استکبار و هم‌پیامانانشان وجود دارد. قره‌باغ هم‌چنان در اشغال ارمنستان خواهد ماند و حکومتِ متعهدِ جمهوری آذربایجان به سران استکبار، هم‌چنان عزمی برای آزادسازی این پاره‌یِ تن اسلام از خود نشان نخواهد داد و این زخم هر از گاهی سر باز خواهد کرد، تا مبادا انقلاب اسلامی امکان نفوذ در آذربایجان و حتی ارمنستان بیابد.


طراحیِ زیرکانه‌ی این بحران به صورتی اتفاق افتاده است که در هر صورت ممکن، به ضرر جمهوری اسلامی تمام شود و هم‌چنان که شاهدیم چنین شده است. از سویی دخالت مستقیم و نظامی جمهوری اسلامی در این بحران که مسکو و ابرقدرت غرب توامان در آن منافع غیرقابل اغماضی برای خود قایل‌اند به معنای ورود در جنگی است که دامنه‌ها و ابعاد آن نامشخص و حتی غیرقابل باور است و از سوی دیگر سکوت و بی‌طرفی هم، دقیقاً امری است که دیگر اهدافِ طراحی این مناقشه را به دنبال خواهد آورد و ملت‌های مستضعف را از امید بستن به حمایت‌های جمهوری اسلامی مایوس خواهد کرد و آرمان جهانی انقلاب اسلامی را به شکست خواهد کشاند.


جمهوری اسلامی از همان ابتدای جنگ قره باغ در سال 1366 راهی بینابین را پیش گرفت، اگر چه این راه هم نتوانست آن‌گونه که باید، از ابعاد ضررهایش بکاهد. جمهوری اسلامی به حمایتِ سیاسی، تسلیحاتی و مستشاری از جمهوری آذربایجان در جنگ قره‌باغ پرداخت ولی در نهایت، خیانت سران دولت و ارتش آذربایجان و سرسپردگی آن‌ها به مستکبرین، مانع از آن شد که این بحران حل شود و اشغال قره‌باغ کوهستانی و مناطق حاشیه‌ای آن پایان یابد و این زخم کهنه راه التیام پیش گیرد.


قره‌باغ زخمی است و قلب همه‌‌ی مستضعفین و آزادی‌خواهان جهان از این زخم پرخون. اما چه می‌توان کرد جز خون دل خوردن و در انتظار این نشستن که هر لحظه ممکن است دشنه‌ی زهرآگین خصم، خونِ فرزندان اسلام را دوباره جاری سازد؟! دولتِ خائن و خودفروخته‌ی آذربایجان و دولت اشغال‌گر و جنایت‌گر ارمنستان، هر دو در استخدام استکبارند و راه را بر آزادیِ قره‌باغِ مظلوم بسته‌اند و اگر نه غریو الله اکبر مجاهدانِ آذربایجان بسیار کوبنده‌تر از آن است که نتواند راه بر آزادی قره‌باغ بگشاید و دروازه‌های خونین خوجالی را بر روی آوارگانِ رنجور و داغدارش فتح کند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۱۶
علی سلیمانیان

اصلاحات ارضی

مطالعات و آغاز طرح احداث «پارک بزرگ تبریز» به سال 1350 برمی گردد. به دورانی که در آن کمر بسته بودند تا بساط کشاورزی را در کشور از بیخ و بن برکنند. این پارک که موقعیتش در اصلی‌ترین منطقه‌ی کشاورزی حاشیه تبریز انتخاب شده، آن زمان قرار بوده بزرگترین پارک خاورمیانه باشد و مکملی برای طرح «اصلاحات ارضی»، که دمار از روزگار کشاورزی ایران درآورد.

طرح «اصلاحات ارضی» که بخشی از پروژه‌ی موسوم به «انقلاب سفید شاه» بوده است، با کارپردازی امریکا برای ممانعت از وقوع انقلابات در کشورهای به اصطلاح جهان سوم و وابسته‌سازی هر چه بیشتر این کشورها و تعمیق بنیان‌های اجتماعی مدرن در جهان اجرا شد. اجرای این طرح که طی سه مرحله در سال‌های 1340، 43 و 47 انجام گرفت، موجب خسارات جبران‌ناپذیری به ساختار کشاورزی و متعاقب آن سبب مهاجرت‌های بزرگ از روستاها به شهرها شد که تغییر موازنه‌ی سکونت در ایران، از زندگیِ روستایی به سمت شهرنشینی را موجب گردید.

انقلاب سفید شاه، که هنوز از پس سال‌های دور و دراز دارد قربانی می‌گیرد، مشکلات عدیده‌ای پدیدآورده است که برخی از آن‌ها اکنون وارد مرحله‌ی بحرانی شده‌اند. یکی از این مصیبت‌ها علاوه بر نابودی بخش اعظمی از کشاورزی، بحث حاشیه‌نیشنی در کلان‌شهرها و بیکاریِ حاشیه‌نشینان و سلسله مشکلاتی است که متعاقب آن پدید آمده است.

بر اساس آمارهای رسمی با اجرای طرح «اصلاحات ارضی»، 68 درصد زمین‌های زراعی ایران با توجه به اعمال تقسیمات جدید، امکان بهره‌وری اقتصادی‌اش را از دست داد و عملاٌ غیرقابل کشت شد. این مساله موجب شد خانوارهایی که از محل کشاورزی امرار معاش می‌کردند، کار و درآمدشان  را از دست بدهند و در جستجوی کار و معاش به سوی شهرها هجوم بیاورند. هجوم گسترده‌ی دهقانان به شهرها باعث شد که بخش کشاورزی طی سال‌های 1342 تا 1354، 30 درصد از شاغلین‌اش را از دست بدهد و سهم کشاورزی در تولید ناخالص ملی، طی سال‌های1320 تا 1356، از 50 درصد به 9 درصد کاهش یابد.

بعد از این کاهش شدید تولیدات کشاورزی، ایران که تا سال‌های اول دهه‌ی 40  از نظر مواد غذایی خود کفا بود، استقلالش را در محصولات کشاورزی از دست داد و به یکی از واردکنندگان مواد غذایی تبدیل شد. طبق آمارها در حالی که واردات فرآورده‌های کشاورزی در سال 1342، حدود 100 میلیون دلار بود، در سال 1356 این میزان به 2.6 میلیارد دلار رسید و ایران از یک کشور خودکفا در زمینه‌ی محصولات زراعی و باغی، به بازار بزرگ مصرف مواد کشاورزی دیگر کشورها تبدیل شد.

طرح «پارک بزرگ تبریز» و طرح‌هایی این‌چنینی در گوشه و کنار کشور، در آن دوران تکمله‌ای بوده است بر این تاراج تاریخی کشاورزی، تا اندک بقایای موجود زراعت و باغداری که زیر چرخ‌های طرح تقسیم اراضی زراعی له نشده بود، با طرح تملیک و تغییر کاربری این زمین‌ها، و در پوشش ابقای آن به عنوان فضای سبز، از سر راه برداشته شود. این طرح در سال‌های ابتدایی با اعلام مناطق تحت شمول -که بخش اعظمی از اراضی کشاورزی تبریز را در برمی گیرد- و با تملیک بخش کوچکی از 880 هکتاری که قرار بوده وسعت این پارک را شامل شود، آغاز می‌شود اما با کمبود منابع مالی امکان ادامه نمی‌یابد. و این روند تا همین اواخر با سرعتی کم پیش می‌رود.

حدود یک ماه قبل یعنی اسفندماه سال گذشته، سخنگوی شورای اسلامی شهر تبریز، از تصویب طرح سرمایه‌گذاری هزار میلیارد تومانی خبر داد که ۶۰۰ میلیارد تومان از این مبلغ توسط بخش خصوصی و ۴۰۰ میلیارد تومان آن توسط شهرداری تأمین خواهد شد و شهرداری علاوه بر این بخشی از املاکش را به ارزش تقریبی ۸۰ میلیارد تومان، در اختیار پروژه قرار خواهد داد.

این پروژه قرار است شامل احداث مجموعه‌ی توریستی-تفریحی از جمله هتل ۴ و ۵ ستاره، پارک آبی و مرکز خرید به وسعت ۲۲۰ هزار مترمربع باشد. در کنار این پروژه احداث ۱۵۲ هکتار از پارک بزرگ تبریز با استانداردهای اروپایی و تکمیل دریاچه‌ی مصنوعی و ورزش‌های آبی در این دریاچه به همراه پل کابلی عابرگذر دریاچه، از جمله تعهدات طرف سرمایه‌گذار است.

شهوت عجیب مدیران شهر در توسعه‌ی تبریز به روشی که بشود بر آن اسم شهر آرزوها و شهر اولین‌ها گذاشت، با توجیهات عجیب‌تری چون افزایش سرانه‌ی فضای سبز، جذب سرمایه و توریسم و درآمدزایی و چه و چه و چه، تبریز را به شهری قناس و کاملاٌ نامتوازن تبدیل کرده است.

سرمایه گذاری‌های کلان این‌چنینی علاوه بر تخریب بخش عمده‌ای از زمین‌های زراعی و باغات و تبدیل آن به مراکز تجاری و هتل و امکاناتی که بشود از آن درآمدی حاصل کرد در حالی صورت می‌گیرد که اجرای چنین پروژه‌هایی از عوامل اصلی عمده‌ی بیکاری و تخریب محیط زیست و توسعه‌ی بی‌عدالتی است و جالب است که با وجود این‌گونه مخارج هنگفت در مواردی که نه تنها غیر ضروری بلکه کاملاً نابخردانه و خائنانه است، روند فزاینده‌ی حاشیه نشینی و توسعه‌ی ناعادلانه‌ی شهر و کمبود بسیاری از امکانات رفاهی و آموزشی و فرهنگی و درمانی در این مناطق، همیشه با حیله‌ی نبودِ منابع مالی توجیه و کنار گذاشته می‌شوند.

در نابخردانه و منقضی بودنِ تاریخِ این پروژه، علاوه بر سلسله‌ی تخریباتی که گفته شد و سیاستی که دنبال می‌کند، همین بس که مدیران شهر، هنوز گویا خطر خشکیدن دریاچه‌ی ارومیه را آن‌قدر نزدیک و جدی نمی‌دانند که سودای دریاچه‌ی مصنوعی بزرگ را در سر می‌پرورانند و معلوم نیست آب این دریاچه را از کجا تامین خواهند کرد و قرار است با گسیل اندک آب باقی‌مانده به این دریاچه، چه بلای دیگری بر سر اقلیم منطقه بیاورند؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۵ ، ۰۹:۴۶
علی سلیمانیان

در سالگرد توافق سیاه لوزان



۱

برجام را که می‌خواستند تحمیل کنند، اولش از فرق سر تا نوک انگشت، ما را محتاج به آن کردند و بی آن فلاکت زدهمان. از بهشت پسابرجام چهها که نسرودند و از نکبت پیشابرجام مویهها که نکردند و بر آن فلاکت گریبان چاک نمودند و موی پریشان ساختند. خلاصه که همه چیزمان را به برجام گره زدند و آن‌قدر عجز و لابه و شیون کردند که بفهمانند حتی آب -مایه‌ی حیات- هم در گرو عنایت حضرت کدخداست و این‌جور شد که هستمان را بی‌برجام نیست انگاراندند و مردم را مخیر کردند بین انتخاب مرگ یا برجام!

 


2

راستش تا پیش از این‌که حرفی از برجام باشد و اصلا این کلمه جعل شود، من نمی‌دانستم این‌قدر برجام‌لازم‌ام و تا این حد محتاجم به آن. از هر مشکلِ موجود و بحران موعودی که حرفی زده می‌شد، انتهایش به برجام می‌رسید تا این‌که دیدیم انگار همه چیزمان به برجام بسته است و در کمال تاسف ما غافل بودیم از آن. برجامِ به این مهمی و این همه غفلت؟! نوبر بود.

(اما راستش بین پرانتز بگویم که من هر چه فکر کرده‌ام تا الانش چیزی از ربط آب و برجام نفهمیده‌ام الا این‌که: با آب می‌شود بر «جام» ریخت!)

 


3

این روند برجامی و نشست و برخاست‌ها با نمایندگان کدخدا و معاشقه‌های کنار آب در ژنو، کار را به جایی رسانید که حتی از عاشورا هم درس مذاکره گرفته شد! و من با خودم هی کلنجار رفتم که این‌ها چگونه از عاشورا درس مذاکره آموخته‌اند و هر چه بیشتر فکر کردم، کم‌تر به نتیجه رسیدم. آخر اگر اهل مذاکره و بده بستان بودند، میز مذاکره که در کوفه نبوده است؟ این‌ها اتفاقا داشتند از همان میز مذاکره فرار می‌کردند که کارشان کشید به کوفه! برجام را شب تاسوعا و عاشورا به خیمه‌های یاران حسین آوردند اما که بود که امان‌نامه‌ی کدخدارا امضا کند و پای در دوران پسابرجام بگذارد؟! از آن‌ها پیش کشیدن و از این‌ها پس زدن! خلاصه هر جور ماجرا را پیچاندم درس مذاکره از آن بیرون نیامد که نیامد. تا این‌که دیدم هیچ‌جور نمی‌شود چنین درسی از عاشورا گرفت

لاجرم جایم را عوض کردم و عاشورا را از نگاه طرف دیگر بررسی کردم و آن‌جا بود که پی به راز درس مذاکره‌ی عاشورا بردم. فهمیدم که باید از شکستِ عاشورا و نرفتن پای میز مذاکره با کدخدا درس گرفت و سر عقل آمد و به تمنای آب دست بیعت به کدخدا داد و تاریخ را با مصیبت لب‌ تشنگی به آتش نکشید!

چه می‌گویم؟ مگر امام حسین(ع) جنگش با یزید بر سر آب بود که انتظار بیعت داریم آن هم به پشیزِ آب؟! اصلا قیام حسین(ع) چه ربطی دارد به آب؟

العیاذ بالله. بگذریم.

 


4

کل یوم عاشورا و کل عرض کربلا. می‌گویند ماهی را هر وقت که از آب بگیری تازه است. یا جلوی خسارت را از هر کجا که بگیری منفعت است. چه فرق دارد الان هم عاشوراست. بیایید تاریخ را از مصیبتی که دچارش شده نجات دهیم. برویم برای آب با کدخدا مذاکره کنیم. برویم برجام را از آب بگیریم و بیاییم. چاره چیست؟ هان؟  برویم سر وقت حضرت کدخدا و گردن کج کنیم و دلش را نرم. راه آب را باز کنیم و برگردیم و تاریخ را از جنگ و تشنگی و مصیبت نجات دهیم!

 


5

نعوذ بالله این جنگ زرگری آبی-برجامی، همه چیز را تقلیل داده که هی فکر می‌کنم حسین(ع) سر آب به جنگِ یزید رفت! مگر حسین سر آب قیام کرد؟! چه می‌گویم؟ اصلا آب چه اهمیتی داشت در عاشورا؟ آب کجا و قیام حسین کجا؟ چه جفای بزرگی به امام!

اما می‌گویم بیایید ما بهتر از او عمل کنیم و سر همان آب، برویم و بسازیم با کدخدا. عبرت را برای این روزها گذاشته‌اند. این هم عبرتی است از عاشورا. بگذارید قهرمانان عاشورا، این بار دیپلماتها باشند. بگذارید ما راه دوم را برویم. همان راهی که حسین انتخابش نکرد و تشنه ماند! هر بار که برای قهرمان بودن نباید جنگید. زمانه عوض شده. گاهی هم باید مذاکره کرد، باید تعامل داشت با جهان! باید عزت داد و وعده‌ی آب گرفت.

 


6

و راستش یادم رفته بود که اصلا ما مشکل آب داریم مگر؟ و مگر راه آب را بسته‌اند که برویم و مذاکره کنیم؟ اصلا راه آب مگر در قبضه‌ی کدخداست؟ و اصلاً چه کسی گفته در آینده‌ی بی‌برجام، مشکل آب خوردن خواهیم داشت؟ و اگر آن مشکل برایمان پیش بیاید، اصلاً چه ربطی به برجام دارد؟ و برجام چه کمکی به حال آب خواهد کرد؟

و باز پاک فراموش کرده‌ام. مگر اصلا حسین برای آب می‌جنگید که ما برای آب هم حتی نه، برای توهم خودساخته ی بی‌آبی مذاکره کنیم؟!

درس نگرفتن ما از  عاشورا چقدر عجیب است!

و از آن عجیبتر، درس گرفتن ماست!

 


7

برجام را به همه چیز حتی آبِ آشامیدنی بستیم و رفتیم برای مذاکره و با کدخدا بستیم و آمدیم.

می‌گویم من هنوز که هنوز است ربط آب و برجام را نفهمیده‌ام. اصلاً آب پیش کشتان. اقل کم همین‌هایی که در متن برجام آمده را محقق کنید حضرات قهرمانان دیپلماسی! بی‌ربطهایش بماند. اصلاً باربط‌هایی که قرار بوده در نتیجه‌ی عمل به برجام هم حاصل شود، و بهشتی که قرار بوده در پسابرجام پدیدار شود هم بماند. همه‌اش پیش‌کشتان. فقط همین‌هایی را که در متن برجام به صراحت آمده را عملی کنید.

چطور وقتی برجام می‌خواستید، آن را به هر چیز با ربط و بی ربطی گره می‌زدید الان برجام این‌همه عاجز و کاغذپاره شده که نمی‌تواند حقوق مصرح ما در متن خودش را هم عملی کند؟

 


8

بگذارید روضه ام را ختم کنم. روضه‌ی پسابرجام، روضه‌ی آب است. اما نه روضه‌ی آبی که در پیشابرجام خواندند و کار را به برجام رساندند. روضه روضه‌ی برجامی است که به آب بند است

و اصلا از برجامی که از اولش به آب بند بوده، چه انتظاری می‌شود داشت؟ با آب می‌شود «برجام» ریخت ولی همه اش آب در هاون کوبیدن است.

عین همینی که الان داریم. یک برجام آبکی!

باید نشست و یک دل سیر گریه کرد بر چنین فتح الفتوح دیپلماتیکی که قرار بوده از آب خوردن -که کاملا بی ربط است به برجام- تا ورود فناوری جدید و مدرن هسته ای برای ما به ارمغان بیاورد، ولی هنوز در رفع تحریمها هم مانده.

و بگذارید سانتریفیوژهای نطنز، همان جور خالی خالی، و کاملا آبکی، سرخود بگردند، بلکه روزی رسید که فهمیدیم یک برجام آبکی یعنی چه و چرا نباید به دشمن اعتماد کرد؟!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۵۸
علی سلیمانیان

تکلیف و نتیجه، هرگز یک دوآلیته نیست. این نیست که تکلیف‌گرایی نقطه‌ی مقابل نتیجه‌گرایی باشد و یا نتیجه از راهی جز عمل به مقدمات آن -یعنی تکلیف- میسر گردد. برعکس، نتیجه، حاصل و محصول عمل به تکلیف و سعی و کوشش است و نتیجه‌گراترین‌ها، تکلیف‌گراترین‌ها هستند و ایضاً نتیجه‌ستیزترین‌ها، تکلیف‌گریزترینان.

 

 آن‌چه در مقابل تکلیف‌گرایی قرار دارد، تکلیف‌گریزی است و در دوگانه‌ی تکلیف‌گرایی-تکلیف‌گریزی، این‌که نتیجه‌گرایی جای تکلیف‌گریزی را گرفته به تسامح است. آن‌چه ما را به این جعل واداشته، توجه به زیاده‌خواهی و نقطه‌ی عزیمتی است که جریان تکلیف‌گریز، در عین عمل نکردن به تکالیفش، دنبال می‌کند. تکلیف‌گریزان که طبعاً به دلیل دست شستن از تکلیف، از نتیجه‌ی آن نیز باید عدول کرده باشند، حاضر به چنین مساله‌ای نیستند و دچار زیاده‌خواهی شده‌اند و دوست دارند نتیجه را به هر قیمتی که باشد حاصل کنند.

 

تکلیف‌گریزان سر بزنگاه از راه می‌رسند و به دنبال نتیجه‌ای می گردند که منطقاً امکان حصولش تنها از طریق عمل به تکلیف ممکن بوده ولی  از آن قصور شده است و چون درمی‌یابند که ممکن است سرشان در این معرکه بی‌کلاه بماند، چه کنم چه کنم‌ها به این نتیجه می‌رساندشان که دنبال تردستی و دوپینگ و امثالش بروند. تکلیف‌گریزان علیرغم تنبلی، هم‌چنان می‌خواهند به هر طریق، نتیجه‌ای را که باب میلشان است -و در راه کسب‌اش دچار رخوت شده‌اند- کسب کنند و چون نتیجه، تنها در گروه عمل به تکلیف و تلاش و مجاهده است و دست اینان خالی، اقدام به توجیه وسیله با هدف می‌کنند و مترصد تحکم و جعل تکلیف و پدرخواندگی و ناموس‌تراشی می‌شوند؛ و گاهی هم متمسک به اغواگری.

 

مصداق انتخاباتی اش این می‌تواند باشد که نتیجه‌ای که می‌بایست با سیر زمان طبیعی از راه تبیین و اقناع و به میدان آوردن و به کار بستن همه‌ی ظرفیت‌ها -من‌جمله ظرفیت‌هایی که مغفول مانده‌اند- و حاصل می‌شده، از راه پدرخواندگی سیاسی و قبیله‌گرایی و تحکم دنبال می‌کنند. همه‌ی مساعی شبِ‌ امتحانی‌شان را بر این جمع می‌کنند که تصمیمات پشت پرده‌ی پدرخواندگان سیاسی را تکلیف روز امتحان قلمداد کنند و هر نقد و حرف و ردی بر آن تصمیم را محکوم به زمان‌ناشناسی و وحدت‌شکنی و عدم تشخیص اولویات؛ و حتی اگر ایجاب کند متهم به مزدوری برای آن‌یکی قبیله‌ی تصنعی که ساخته و پرداخته‌ی پدرخواندگان است.

 

هر تحلیلی که نتیجه‌ای جز آن‌چه پدرخواندگان امر به آن کرده‌اند داشته باشد، محکوم است و از این رو باب تحلیل و تفکر و تشخیص را هم سد می‌کنند و به جای تلاش برای رساندن جامعه به بلوغ سیاسی و فکری و استطاعت تک تک مردم در تحلیل و تشخیص موقعیت، تحلیل‌های شب امتحانی حضرات پدرخواندگان را به رگ ملت تزریق می‌کنند و به هر حیلتی اشاعه‌اش می‌دهند. از تحلیل می‌ترسند و از این‌که به تفکرِ پادگانیِ پدرخواندگان خللی وارد شود مضطرب‌اند. این‌گونه است که هر نقدی به تازه‌ناموس تراشیده شده توسط پدرخواندگان، نه تنها امکان تحمل و یا پاسخی منطقی نمی‌یابد، بلکه مستوجب هرگونه حمله و درهم‌کوبیدن و  درهم‌شکستن می‌شود. تکلیف‌گریزان برای ناکارآمد کردنِ زمزمه‌هایی که خلاف خوشامد پدرخواندگان و قبایلشان است، چاره‌ای ندارند جز این‌که هر که را دم از تکلیف و عمل به آن بزند، متهم به نتیجه‌ستیزی کنند، گو آن‌که تکلیف‌گرایان، نتیجه‌گراترینان‌اند و آنان نتیجه‌ستیزترینان.

 

حرف تکلیف‌گریان این است: به هر میزان که کاشته‌ایم و داشته‌ایم برداریم و در آن‌چه داریم تلاش حداکثری کنیم و از هیچ اولویتی عدول نکنیم تا از راه و رسمش به نتیجه برسیم و اقل کم اگر به نتیجه‌ی حداکثری هم نرسیدیم، مقدمات رشد و تعالی جامعه را از همین‌جا رقم بزنیم که این خودش هم از تکالیف و توامان از نتایج است و اگر نه شاید یکی دوبار ترفندهای دوپینگی و تردستی‌ها و احیاناً اغواگری‌ها، موفق شود بر سبد ما رأیی وارد کند، لکن این محصول نه اصالت دارد و نه خواهد توانست جامعه را تعالی دهد و نه حتی امکان دوام خواهد یافت. آن رأی، از سوی حضرات پدرخوانده، مصادره می‌شود و همه چیز تمام می‌شود و باز چهار سال بعد روز همین است و روزگار همین اما آن وقت دیگر تضمینی نخواهد بود، تردستی‌ها دوباره کارگر شوند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۲۴
علی سلیمانیان